این یادداشت در آخرین شماره مجله پنجره چاپ شده است
سيمرغ باغفردوس / محمدتقی فهیم
پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، جهان را متوجه ایران کرد.
دشمنان ضربه خورده از فروپاشی نظام سلطنتی، در انتظار عدم موفقیت انقلابیون ایران، از هیچ کوششی برای سرعت بخشیدن به فعالیت عوامل داخلی فروگذاری نکردند. تحمیل جنگ هشت ساله بارزترین هجوم از بیرون بود و حمایت و هدایت گروهکهای ریز و درشت داخلی سرمایهگذاری سنگینی بود تا شاید انقلاب را به شکست بکشانند.
تداوم انقلاب بیش از سه دهه و استحکام و موفقیتهای دولت اسلامی در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و علمی و حتی کشاورزی و توسعه کشور، بیش از پیش ثابت کرد که تئوری جدایی دین از سیاست، فاقد وجاهت و علمیت و... است.
عرصه فرهنگ با تمام تفاوتهای ماهویاش با آنچه در نظام قدیم به فرهنگ تعبیر میشد و بهرغم رشد و گسترش گرایشهای متنوع هنری، از جمله سینمای ایران، اما نتوانست همپای دیگر عرصهها بازتابدهنده و منعکسکننده و نهادینهگر اندیشهها و دستآوردهای انقلاب باشد. در این میان سینما، این ابزار و وسیله پذیرفته شده توسط رهبران انقلاب، بهویژه امام راحل، بهعنوان هنر مدرن و مؤثر، انتظارات را برآورده نکرد و بعضا به رودررویی با محتوای دینی و انقلاب برخاست. سینمایی که در تبیین امام در بدو ورود به کشور و در سخنرانی مشهور بهشتزهرا تطهیر شد و از نابودی و تخریب توسط انقلابیون نجات یافت، در ادامه در حد و حدود تواناییاش قادر به ادای دین به بزرگ رهبر ایران نوین نشد.
در ایران پس از انقلاب، سینما چه حاصلی داشت؟ یا محصول چه نیروها و اندیشههایی بود.
بسیاری از صاحبنظران بر این باور خود پای میفشارند که انقلاب اسلامی بیش از هر گرایشی، یک انقلاب فرهنگی بوده است، اما نیاز حوزههای دیگر به حضور و فعالیت انقلابیون، باعث شد تا آنان اهمیت فرهنگ را در درجههای بعدی، پس از تثبیت انقلاب ارزیابی کرده و به همین دلیل، عرصه فرهنگ در وجوه غالب آن امکانی برای مشارکت جریانات ناخالص فرهنگی در سالهای اولیه انقلاب شد. جریاناتی که در ادامه به موازات همفکران یا نزدیکان خود، وقتی در دیگر عرصهها شکست را تجربه کرده یا عقب مینشستند به این عرصه میکوچیدند. این واقعیتها عاملی بود تا نیروها و نوجویان هنر و غیره، عموما در زیر مجموعه گروهها و محافل به دور از اندیشههای متأثر از دین و انقلاب اسلامی تربیت و آموزش ببینند.
باغ فردوس دیگی که برای ما نجوشید
باغ فردوس را برخی در آن ایام با آکادمیها و استودیوها و آموزشکدههای ایتالیا در دوران پس از جنگ به منظور تربیت کادرهای سینماگر مقایسه میکردند، و چنین وانمود میشد که در این مجموعه، سینماگران آینده جمهوری اسلامی ایران پرورش خواهند یافت، همانها که قرار بود سینمای نوین ایران را تشکیل و برای داخل و خارج حرفهای بزرگی در قالب فیلم و سینما داشته باشند؛ اما نهتنها چنین نشد که حتی حوزه هنری و انجمن سینمای جوان و غیره، دست بالا نهتنها جریانی انقلابی در سینما بهوجود نیاوردند، بلکه تحت تأثیر سینمای اروپای شرقی و اساتید دغدغهمند، نسبت به سینمای خاص و عرفانزده و از این قبیل، بهتدریج سینما و سینماگرانی تحویل دادند که پس از روی کار آمدن جریانات موسوم به اصلاحطلبان، به قول معروف تق آن درآمد و دست همه رو شد که سینمای انقلاب و وجود اندیشههای اصولگرایانه، بیش از آنکه فکرش را بکنیم مهجور و مظلوم است.
خلاصه باغ فردوس دیگی بود که محتوای دینی انقلابی در آن نمیجوشید!
جشنوارهای كه میتوانست کمبودها را جبران کند
جشنواره فیلم فجر میتوانست محمل و میدانی بهمنظور جبران همه کمبودهای آموزشی و الگودهنده به دیگر حوزههای سینمایی باشد. جشنوارهای که بهدلایل قابلدفاعی در دهه مبارک فجر بنیانگذاری شد و همواره و همه ساله تا بیست و نهمین دورهاش، در همین دهه برگزار شده است. جشنوارههای مهم دنیا و نیز رویدادهای مشابه همواره به سود اهداف کوتاهمدت و درازمدت استراتژیک خود، جریانساز بوده و اساسا با چشماندازی از پیش مشخص، متولد شده و به حیات خود ادامه دادهاند. جشنواره فیلم فجر اما، علیرغم فرازهایی که داشته است، کمتر در یک سیبل هدفگذاری شده، حرکت کرده است که اگر غیر از این بود باید پس از تولید سالانه بیش از 70 فیلم بلند و هزار اثر کوتاه و به همین تعداد مستند و ویدیویی و غیره، صاحب سینمایی میشدیم که حداقل بخشی از مخاطبان داخلی را نمایندگی و در آنسوی مرزها برای مشتاقان ایران نوین، حرفهای تازهاش را سفیری میکرد.
جشنوراه فیلم فجر بهرغم فرازهایی که داشته است، همچنان بهدلیل فقدان استراتژی در چهارچوب انقلاب بزرگ ایران، حرکتش نشیبی ارزیابی میشود. درباره این رویداد طی دهههای گذشته، بهویژه دورههای منتهی به روی کار آمدن دولت اصولگرایان، بسیار گفته و نوشته شده است که بازگویی آنها تکرار مکررات میشود، ولی دستکم انتظار میرفت که در این رخداد مهم، در دولتهای نهم و دهم، بالأخره مدل و الگوی سینمای جمهوری اسلامی ایران به جهان ارایه و معرفی شود، حال آنکه چنین نشد؛ گرچه به نسبت دورههای گذشته، دارای عوامل محتوایی برتری - البته در برخی آثار - شد، لذا بهتر است بر روی همین جشنواره بیست و نهم زوم کنیم تا بهتر و بیشتر از پیش ببینیم که آیا راه در پیش گرفته، رو به مطلوب پیش میرود یا نه در همچنان بر پاشنه آزمون و خطا میچرخد؟
قوت و ضعفهای هر جشنوارهای به عوالم متعدد و متنوعی مربوط میشود که در رأس همه این فاکتورها، کیفیت آثار شرکت کننده و اجرای جشنواره، نظرها را به خود معطوف میکند.
نقاط قوت جشنواره بیست و نهم
جشنواره بیست و نهم، به لحاظ کمی یک اتفاق ارزیابی میشود، بخش مسابقه آن با 33 فیلم راهیافته طبعا حاصل تعدد آثار متقاضی بوده تا آنجا که در سال جاری، نزدیک به 100 فیلم تولید شد و قریب به اکثریت صاحبان این فیلمها مایل به شرکت در جشنواره شده و فرم پر کردند، علاوهبراین کمیت، شرکت فیلم اولی و دومیها یا بهعبارت روشنتر، خیل جوانان و نیز تنوع نسلهای فیلمساز و همچنین تنوع سوژه و محتوا و ساختار این آثار، در تاریخ جشنواره میدرخشد و چهبسا ماندگار شود. بنابراین در زمینههای فوق باید مدیریت سینمایی جدید را دارای اعتماد به نفس دانست که با برنامهریزی و راهبرد لازم، توانست با رونق تولید، مشارکت همه کمیت جشنواره را به حد مورد اشاره سوق دهد. اما پرسش اصلی این است که آیا همهچیز به همین موارد برمیگردد؟ بیتریدد پاسخ منفی است. البته اگر این رویداد را صرفا یک جشن تلقی کنیم، چنانکه برخی بر این گزینه اصرار دارند، شاید بشود بیش از این مدافع جشنواره اخیر بود، چراکه از این نظر، تشکیل صفهای خریداری بلیط و حاشیههای بهوجود آمده را دلیل محکمی برای طرح و بحث جشنواره در دهه فجر دانسته و متوجه این تعریف شده که اهمیت جشنواره به همین است که هرچه بیشتر فیلمسازان را درگیر کرده و مشتاقان سینما را متوجه گیشههای سالن نمایش فیلمهای جشنواره کند. حال آنکه این سیاق نشان داده که نتیجهای درخور توجه، برای سینمای انقلاب اسلامی در بر ندارد، کما اینکه در دورههای دیگری از تاریخ این جشنواره نیز صفهایی تشکیل شده و بازار سیاه فروش بلیط بهوجود آمده است، اما حاصل اینهمه چیزی شده که مردم کشورمان روز به روز بیشتر مشتری فیلمهای وارد شده از طرق مختلف شدهاند و سالنهای نمایش فیلمهای ایرانی یا خلوت و راکد شده و یا تحت سلطه فیلمهای سخیف و سطحی درآمده است. خلاصه کنیم جشنواره این دوره، در حد و حدود یک جشن پررونق، از جنبههای مورد اشاره در بالا، قابلدفاع است، اما در ابعاد کیفی آثار و اجرای جشنواره مباحثی بهشدت سئوالبرانگیز خودنمایی میکند.
چهار مدیر دولتی چالش روزهای اولیه
اجرای جشنواره این دوره، از همان اوان طرح حضور چهار مدیر ارشد سینمایی در هیأت انتخاب، حاشیههایی را بهوجود آورد، در صورتیکه هیچ دلیلی نداشت که چنین ترکیبی شکل بگیرد. این درست که جشنواره فجر دولتی است، اما دولت در میان سینماگران همفکرانی دارد که باید به سیاق همه دنیا، از این جمع استفاده میشد. کما اینکه دیدیم همین امر باعث شد تا زبان مخالفان و کسانیکه علیه جشنواره و دولت دهم، زاویههایی داشتند دراز شود. در ادامه نیز وجود یک داور هم در بخش انتخاب و داوری اصلی و یا حضور سینماگر تقدیر شده در افتتاحیه در هیأت انتخاب و... جملگی کمبود و فقدان شخصیتهای سینمایی نزدیک به دولت را به اذهان متبادر کرد، در حالیکه چنین نبوده و نيست.
بخش نوعی نگاه حکایت فقدان قاطعیت مدیریت جشنواره
افزودن بخش نوعی نگاه نیز مورد دیگری بود که باعث ارزشگذاری آثاری شد که صاحبان آنها را تبدیل به تریبونهای علیه جشنواره کرد، حال آنکه میشد این آثار بهعنوان مهمان در جشنواره نمایش داده شوند تا منتقدان با کیفیت این آثار آشنا شوند، وقتی مسأله بغرنجتر شد که دیدیم متأسفانه فیلم ضعیف بهروز افخمی به بخش مسابقه راه یافت. اینکه فرزند صبح باید نمایش داده میشد تا انتظار چندساله اهل رسانه خاتمه یابد، اقدامی مثبت بود؛ اما راهیافتن این فیلم به مسابقه، ضعف نگاه تخصصی هیأت انتخاب را به رخ کشید و بالأخره ناتوانی مدیریت اجرایی از تنظیم جدولی بدون تغییر در ایام نمایش بیش از پیش ثابت کرد که افزایش کمی فیلمهای جشنواره، نهتنها عملکردی مثبت نبوده، بلکه رویکردی حاشیهساز نیز برای جشنواره شد، در صورتیکه اگر جدول براساس آثار آماده تنظیم میشد و از این میان 20 فیلم قوی به مسابقه راه مییافت، جای عرضاندام بیشتری برای مدیریت اجرایی باز میگذاشت، متأسفانه این روال نشان از فقدان قاطعیت مدیریت اجرایی جشنواره در برخورد با سینماگرانی داشت که قاعده بازی را به هم زدند تا آنجا که تعدادی قابلتوجه شروع به فضاسازی تا حد انصراف و قبول نداشتن داوری و جشنواره و غیره کردند، حتی فیلمسازانی که آثار ضعیفی ارایه کرده بودند، فرصت یافتند تا اعتبار جشنواره را به چالش بکشند.
اختصاص سالن رسانهها به دیگران، ضعف اجرای آشکار
درباره ضعف اجرای جشنواره، گفتنی بسیار است که باعث مطول شدن مطلب میشود، فقط به یک مورد دیگر نیز باید اشاره کرد و آنهم اختصاص سالن اصحاب رسانه به جمع زیادی از خانواده سینماگران بود، بهطوری که کمیت اینها، به دو برابر کمیت خبرسازان و منتقدان میرسید. مسألهای که باعث شد تا سینمای مطبوعات عملا به حیطه فکری و سلیقهای غیررسانهایها درآید و این امر چنان قوت بگیرد که دیدیم در هنگام نمایش چند فیلم از جمله اثر حامد کلاهداری یعنی پایاننامه، همه سالن تبدیل به سکوهای زمین فوتبال شد.
سینمای رسانهها یا زمین خاکی فوتبال
همه آنهایی که در سالن بودند به یاد میآورند که جمعیت حاشیهساز، بهندرت خبرسازی در میانشان بود. متأسفانه آنچه باعث شد تا فیلم پایاننامه ضدتبلیغ شود تنها ضعف محتوایی و ساختاری نبود - البته که ضعفهایی داشت، اما به خیلی از فیلمهای جشنواره پهلو میزد - ولی حضور حجم زیاد غیرمطبوعاتی در سالن عملا میدانی بهوجود آورد که چنین بپنداریم همهچیز سیاسی است.
امسال تعداد زیادی از اهل رسانه نتوانستند به سالن رسانهها راه یابند، اما کسانی صندلیها را اشغال کردند که با کارتهای سینماییها، به سالن میآمدند و بعضی عوامل فیلمها تا جمعیتهای صدنفره نیز به انحای مختلف قادر به ورود به سینما شدند، بنابراین سینمای رسانهها میدان خاکی فوتبال شد.
کیفیت زیر متوسط فیلمها
کیفیت فیلمهای این دوره جشنواره متأسفانه برآیند کلی آن، در شأن و شعار و شعور مدیریت اصولگرایان نبود.
اگرچه نمیتوان منکر وجود برخی فیلمهای ارزشمند شد، اما وجوه غالب آثار نقض غرض آشکاری بود. دغدغههای فردی و دلمشغولیهای غیرهویتمند این آثار نشان دهنده فقدان غنای فکری راهبردی در بخش تولید آثار بوده است.
فیلمهای تولید شده توسط قدیمیها و به قول معروف نسل اول بازمانده از رژیم گذشته، دور افتاده از جامعه نوین ایران، نشان دادند و فیلمهایشان جز گروه اندکی از هواداران سنتی آنان، کمتر کسی را راضی کرد، آثاری که نه از دین نشان داشتند و نه از حکومت دینی و خصوصا آنچه فید بود، دغدغه اصلی مردم کشورمان، در رودررویی با مشکلات داخلی و فشار بیگانگان بود. حتی فیلم مهم و اثر فاخر مورد حمایت فارابی، یعنی راه آبی ابریشم نیز تنها چیزیکه نداشت، نمایش چگونگی انتقال اسلام به چین و رشد و گسترش آن در این منطقه بود. فیلمها عموما ناقض حد و حدود شرعی و حتی عرفی بودند. اختلاط بیمنطق و غیرضروری زن و مرد و سیاهنمایی از جامعه امیدوار ایران، بهطوری که هم در لایههای بیرونی و هم زیرین این آثار، دستگاه قضایی، پلیس و افقهای پیشروی جامعه ایران به چالش سطحیگرایانهای کشیده میشدند.
سینمای اصولگرایان فاقد اصولگراترین رهبر دینی و اندیشههایش
نسل تربیت شده فیلمسازان پس از انقلاب نیز به شدت واداده در برابر فرهنگ غیرخودی و جریانات معترض کمشمار دو سال اخیر بودند. نسل جدیدی که باید به فیلمسازی آنان امیدوار باشیم نیز نشاندهنده گرایشهایی بودند که حاکی از فقدان یک مدیریت هوشمند پشت سر آنان بود. در بخش موضوعی و محتوایی، دو گرایش که میتوانست آثار جشنواره را متمایز و سینمای ایران نوین را برجستهتر سازد، نخست رویکرد دینی آکادمی بود و دیگری توفیقات انقلاب اسلامی و اندیشههای امام راحل که متأسفانه در هر دو گرایش جشنواره، فاقد آثاری از این دست بود. بنیانگذار کبیر انقلاب که از اساس خلاصه شده بود در قالب عکسهایی بر در و دیوار اتاقهای کلانتریها یا دادگاههایی که از سوی فیلمسازان مورد اعتراض قرار داشت و محتوای دینی و مذهبی و آنچه از آن به اسلام ناب محمدی (صلیالله علیه و آله و سلم) یاد میشود، محلی از اعراب نداشت. در واقع شاهد نمایش نزدیک به 50 فیلمی بودیم که در دهه فجر و امالقرای اسلامی توسط مدیریت اصولگرای سینمایی تولید شده بود که در جایجای آنها، جای امام (رحمتالله علیه) و حکومت دینی زبانزد جهان خالی بود.
باغ فردوسیها چه کردند؟
بازگردیم به ابتدای بحث که باغ فردوسیها چه کردند؟ چه کادرها و نیروهای سینمایی تحویل دادند که امروز در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر، حاصل کار آنها خنثی و بدتر از آن فاقد خلاقیت و وفاداری به اصول و آرمانهای انقلاب بود.
فرصت بهدست آمده توسط مدیران اصولگرای سینمایی بهراحتی بهدست نیامده است، کما اینکه برای این اصولگرایی شاهدیم که در دو سال گذشته چه هزینههای سنگینی پرداخت شده و میشود، پس چرا در سینما در بر همان پاشنه دوران اصلاحات میچرخد؟ چیزی نیست جز آنکه عرصه فرهنگ و سینما بیش از پیش نیازمند سرمایهگذاری روی تربیت کادرهای فیلمسازی با اندیشههای دینی و انقلابی است. باغ فردوسی دیگر نیازمندیم تا اینبار با برنامهریزی مدون و هدفمند و توسط دلسوزان سینمای اصولگرایی به جذب و آموزش فیلمسازانی بپردازد که حداقل برای چند دوره آینده جشنواره فیلم فجر، آثاری متعلق به این دیار را شاهد باشیم، در این صورت جهان معنویت و پیامهای عدالتخواهانه انقلاب اسلامی را در سینما خواهد دید.
جشنواره حسن عباسی را سوخت!
در پایان این نوشته بهتر است به نکتهای اشاره شود که از نظر نگارنده تأسفآور است. حضور حسن عباسی در جمع داوران جشنواره، نهتنها نتوانست دستآوردی در راستای خروجی آثاری بهنفع سینمای اصولگرایان داشته باشد، بلکه این استراتژیست فرهنگی و این نخبه هنری سیاسی را به چالش کشید.
حسن عباسی در نزد دوستان یک امید قابلدسترسی بود برای فردای این کشور و در نزد دشمنان، خاری که چشمان آنها را کور میکرد. صاحبنظری که سخنان و نوشتههای منتقدانهاش دریچههای تازهای را به روی نوجویان سینمای دینی میگشود و وجود او در حوزه آکادمیک مباحث هنری، پشتوانهای غنی و محکم تلقی میشد. اما شرکت و حضور او در جمع داوری جشنواره که از عهده بسیاری از سینماگران و کارشناسان دیگر نیز ساخته بود، باعث شد تا شأن و جایگاه این تبیینگر هنر اسلامی، نهتنها که ارتقا نیابد، بلکه پایین هم بیابد.
وقتی موضوع حضور عباسی در هیأت داوری جای پرسش دارد که آثار بررسی شده به هیچوجه در سطح دانش و مقام این مرد تئوریک و نشانهشناس سینمایی نبود. جریانشناسی در هنر و سینمای ما از جمله کمبودهای اساسی است که این خلأ توسط آثاری که فاقد المانهای قدرتمند دینی - انقلابی است، چیزی جز سوزاندن این مرد مؤثر نبود. آیا عباسی میتواند افتخاری کند که آنچه از زیردستان او خارج شده، نزدیک به دیدگاههای تبیین شده اوست.
قاعده بازی بر این است که عباسی همانند الماسی و طالبی و... از نتیجه کار خود دفاع کند، آیا ایشان میتواند از حاصل و نتیجه این جشنواره، در راستای اعتقادات و نظرات انقلابی دینی خود دفاعیه صادر کند؟ کشاندن عباسی به جمع داوران جشنواره، همان محصولی را بهدنبال داشت که در دوره قبل شاهحسینی را به مدیریت فارابی کشاند و باعث چالشهایی فراراه این تئوریسین سینمایی شد. وجود این صاحبنظران اصولگرا، میباید باعث و بانی تأسیس و تشکیل باغفردوسهایی شود که در سالهای آتی، با چنین وضعی در سینما روبهرو نباشیم، نه اینکه این اساتید را که عموما در حوزه فکری و قلمی و نشانهشناسی و جریانشناسی سینما کارکردی استراتژیک دارند، مصرف حوزههایی کنیم که دستآورد رضایتآمیزی بههمراه ندارد. انتصاب شاهحسینی به مدیریت اجرایی فارابی و دعوت و استفاده از عباسی در حوزه داوری جشنواره نشاندهنده فقدان نگاه علمی و جامعهشناختی در چگونگی مدیریت هنر و سینمای کشور است. چه خوب است که پیش از هر فعلی بدانیم و بتوانیم از نیروهایمان در جایگاه مناسب آنان استفاده کنیم. جایگاه کسانی مانند عباسی فراتر از داوری یک جشنواره است. آنها را نسوزانیم