بی عدالتی در حقوق ها سوژه سینمایی ها
حالا این بی عدالتی در کجای سینمای ما دیده می شود . همش عشق و موضوعات شبه روشنفکری و ... بی خود نیست که سینماداران مگس می پرانند
حالا این بی عدالتی در کجای سینمای ما دیده می شود . همش عشق و موضوعات شبه روشنفکری و ... بی خود نیست که سینماداران مگس می پرانند
عشق محمد بس است و آل محمد
میلاد پیام آورعشق و مهربانی مبارک
آقاي گوردون سوالي که پيش ميآيد اين است که با توجه به تاريخ پخش سريال مشخص است انتهاي سريال را بسيار تغيير دادهايد. اين اتفاق با توجه به تغيير دولت در ايران اتفاق افتاد؟ چون بهصورتي که بنده تحقيق کردهام خط داستاني عمليات ترور در سريال بهگونهاي طراحي شده بود که رئيسجمهور ايران ترور شود و با تغيير دولت در ايران، ناگهان طراحي ترور معطوف به کاراکتر دانش اکبري فرمانده خيالي سپاه شد.
دقيقا! در پلات اصلي قبل از ساخته شدن فصل سوم ميخواستيم نامي مشابه محمود احمدينژاد را انتخاب کنيم و فردي مشابه با ويژگيهاي سياسي وي را تصوير کنيم و ترور او را در داستان اصلي داشته باشيم و پس از ترور اين شخص، مذاکرات اتمي ايران و غرب به نتيجه برسد. يعني با کشته شدن فردي که خصوصيات احمدينژاد را دارد داستان پايان بپذيرد. اما حاميان مالي ما اجازه چنين کاري را به ما ندادند. نکته جالب براي تو اين است که هيچگاه اجازه نميدهند مقامات بلندپايه ايراني در داستان حتي بهصورت شبيه وجود داشته باشند. البته اين قانون شامل حال توليدات تلويزيوني نميشود اما مجوز حضور شبه احمدينژاد در داستان را گرفته بوديم. همزمان با پيروزي حسن روحاني مديران کمپاني فاکس مرا خواستند و خواستار تغيير مسير داستان شدند و گفتند ديگر خط داستاني ترور رئيسجمهور لازم نيست. شانس آورديم که پنج قسمت توليد شده هنوز به ماجراي ترور نرسيده بود. دقيقا در همان روزها احساس کرديم ميانهروها در ايران به قدرت رسيدهاند و نقد داستاني خود را معطوف به گروههاي تندرو کرديم.
...با روزنامهنگاران خارجي مخالف رژيم شما ارتباط نزديک داريم. چيزي نيست که درباره ايران ندانيم. ايرانيهاي مقيم لسآنجلس چندين بار در مهماني مختلف مرا دعوت کردند و بابت ساخت اين سريال از NGOهاي مختلف ايراني تقدير شديم. 6 ماه قبل از نگارش فصل سوم ميهن حتي بياهميتترين نشريات ايراني را تهيه ميکرديم و تيم تحقيق و پژوهشي که از پنتاگون به ما پيوسته بود آنها را رصد ميکرد و ارزيابيهاي روزنامهها را در اختيار تيم نويسنده ميگذاشت. ما حتي 6 ماه قبل از انتخابات ايران که مشغول نگارش فصل سوم بوديم با حدس اين موضوع که گروه سياسي که به قدرت خواهد رسيد يقينا گروه ميانهرويي خواهد بود، طراحي داستاني سريال را انجام داديم. اغلب کارشناسان در خوشبينانهترين حالت شهردار فعلي تهران را بهعنوان رئيسجمهور ميشناختند. هيچگاه تصور نميکرديم اصلاحطلبان دوباره به قدرت برسند.
براي اينکه ثابت کنم اطلاعات سياسي من از ايران غلط نيست ميخواهم به اين مسئله اشاره کنم که بلايي که بر سر محافظهکاران آمد تقريبا شبيه همان اتفاقي بود که در مورد اصلاحطلبان ايراني در سال 84 رخ داد. اما رئيسجمهور شدن آقاي روحاني واقعا غير قابل پيشبيني بود. شايد باورت نشود اما طرحي که در دست توليد داشتيم و کمپاني فاکس جلوي آن را گرفت، پيشبيني به قدرت رسيدن شهردار تهران را در متن قصه داشت.
البته روند مذاکرات بهصورت فعلي را به نوعي در سريال 24 در فصل هشتم پيشبيني کرديد. رئيسجمهور «حسن» به نوعي تداعيکننده نام رئيسجمهور ايران است. اين قبيل پيشبينيهاي شما در سريال 24 هدفمند بود؟
در مورد اوباما که قبلا توضيح دادم. در مورد رئيسجمهور حسن اعتقاد دارم تاثيرگذاري قبل از اتفاق در درجه اهميت قرار دارد. سينما و سياست، موازي با يکديگر پيش ميروند اما طرح هدفمند و اشراف به سوژه سبب ميشود پيشبينيهاي سياسي سريال به مسير درستي برود. خانه کري در سريال هوملند را ديدي چگونه است! کري تمام احتمالات و عکسها را روي ديوار الصاق کرده است. ما هم در چنين فضايي کار ميکنيم. يعني دوستان، احتمالات و پيشفرضهاي سياسي را کنار هم ميچسبانند. يکي از فرضهاي مهمي که در سريال 24 داشتيم اين بود که از ميان اصلاحطلبان ايراني اگر قرار است کسي به قدرت برسد با حداقل پيشفرضهايي که در سريال 24 مطرح ميشود يک درصد احتمال داديم که حسن روحاني در ايران به قدرت برسد و براي همين اصرار داشتيم در فصل هشتم سريال 24 نام رئيسجمهور ايران حسن باشد. شخصي در ايران از تندروهاي نزديک به حکومت است که سريالهاي ما را تحليل و ارزيابي ميکند و از افراد سپاه پاسداران بهشمار ميرود. از تحليلهاي او براي نگارش سريال ميهن خيلي استفاده کرديم (حسن عباسي). طبيعي است در تحليلهاي اين شخص، نوعي هراس از حمله نظامي اسرائيل وجود دارد. ما از تحليلهاي او براي دامن زدن به اين هراس بهره برديم. بيتعارف من يک يهودي دوآتشه هستم که موجوديت برادرانم در اسرائيل برايم از هر حيث اهميت دارد. به هر حال خطرناک بودن دولت شما و عدم تبعيت از تمدن نوين جهاني موجب خسران در جهان خواهد شد...
منبع : هفته نامه پنجره
دوران تازه، دوران «تدبیر» و «امید» نامیده شده است. امید که همواره در مردم بوده و در این ایام جدید راه به رسانه ها و تریبون ها باز کرده است و البته تدبیر، حکم می کند که امید را به عرصه هنر (و شاخص تر آن سینما) بکشانیم.
آیا در جشنواره پیش رو به این عنصر حیات بخش بشریت توجه کافی خواهد شد؟ کمی بسیط تر و تحلیلی تر به آن بپردازیم :
هراز چندی آمارهای نگران کننده ای از افزایش مصرف مواد مخدر و داروهای روان گردان منتشر می شود. مثلا اعلام شده که میزان مصرف تزریقی مواد در 10 سال گذشته 330 درصد رشد داشته است . یعنی رشد متوسط 33 درصدی درهرسال و .... چند روز قبل سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس گفت: «سهم سلامت ایران دربین 190 کشور دنیا رتبه 117 است که مطلوب نیست». پیش از این هم رییس انجمن روانشناسی اجتماعی ایران گفته بود که از بین 150 کشور ما در رتبه 104 قرار داریم و ....
بحث کارشناسی موضوع فوق و نقد و آسیب شناسی و راه کار و مدیریت این مسایل به ما ربطی ندارد آنچه در حیطه وظیفه و فعالیت ما می گنجد اینکه سینما در این بین وظیفه ای سنگین دارد. بار دیگر بر تاریخ رشد مصرف مواد و افزایش بیماری های جسمی و روانی در بالا مکث کنید. بله درست است! به موازات کاهش تماشاگران سینما ، صف دریافت مواد شکل گرفته است. بیماری های مختلف مردم را به مطب ها و بیمارستان ها کشانده است. تقریبا همه صاحب نظران پزشکی براین عقیده اند که نخندیدن و افسردگی دستگاه ایمنی بدن را دربرابر بیماری ضعیف می کند. تمام متخصصان با اثبات اعلام کرده اند که «لبخند» و خصوصا «امید» عامل پیش گیری از حملات قلبی و پایین آمدن آمار اختلالات روانی است. بدون اینکه بخواهیم همه تقصیرها را متوجه سینماگران بدانیم درعین حال نمی توان منکر اهمیت و جایگاه برجسته سینمای «امید» و «خنده آفرین» شد ، یا نقش چنین رویکردی را در بهبود جامعه نادیده گرفت.
به قول روان شناسان «کسی که لبخند نزند ، قبل از همه خودش بیمار می شود» . آقایان ! متاسفانه با حذف امید و خنده در درجه اول خود سینما را بیمار کرده ایم . ما با نوعی از مدیریت ، فیلمسازی ، داوری و .... تماشاگر را از سینما گرفتیم که یکی از عوامل مهم سینمای شاد و مفرح و امید وارکننده بود ، کلا با فید دو مایه مهم مورد انتظار مردم ، عملا آن ها را از سینما دور کردیم فلذا سینما در وضعیت بی مخاطبی بیمار شده است. بازگرداندن لبخند به این سینما مترادف با بهبود در درجه اول خود سینما و متعاقبا تماشاگران باز آمده است.
آقایان ! ما خنده را از سینما گرفته ایم و غمبارگی و عبوسی را به آن تحمیل کرده ایم. سال هاست که دیگر از کمدی های راضی کننده خبری نیست. «امید» هم که حکم کیمیا پیدا کرده است: «هنری که امید نیافریند هنر نیست». همه ما اهمیت ، تاثیرگزاری ، سودآوری و فرهنگ سازی هالیوود و بالیوود را گوشزد می کنیم اما در حوزه فعالیت سینمای خودمان ، فراموش می کنیم که اولین عنصر با اهمیت آن سینما، امید آفرینی است. بی تردید این جنبه پررنگ آثار است که مخاطبان سینما را مشتری دایمی سالن ها می کند. تماشاگران این کشورها بدین لحاظ سینما را در سبد مصرفی خود (حتی واجب تر از نان شب شان) قرار داده اند که سینما ، امید به آینده و بهروزی زندگی را در آن ها تقویت و زنده نگه می دارد. درحالی که از سر و روی سینمای ما غم و نا امیدی می بارد . دریغ از لختی گریاندن مغرورانه ، لحظاتی به هیجان اوردن مسئولانه ، هرچه هست یاس و سرخوردگی است . به طور متوسط سالی 70 فیلم بلند تولید کرده ایم (امسال که مطابق گزارش دبیر جشنواره 152 فیلم فرم پرکردند) اما حتی چند فیلم «لبخند ساز» نداریم. متاسفانه از خلاصه فیلم هایی که منتشر و انتخاب شده اند چنین پیداست که (به جز یکی دو مورد) فیلم کمدی هم نداریم. ما کشور طنز و لطیفه و پنداریم . پیشینیانی چون عبید زاکانی و سعدی و معاصرین شیرین سخن در حوزه ادبیات داریم اما سینمای مان مرده است. مبلغ پوچی و رکود است. مروج سکون و سکوت است. سردمدار تلخی و ناکامی است. خدا بیامرزد حافظ را . همه به او می بالیم . مدعیان و مدافعان دوآتشه سینما می گویند اگر دراین عصر حافظ بود به جای شعر، سینما را وسیله حرف هایش قرار می داد . مرور اشعار حافظ همه امید و زندگی است. حتما اگر حافظ بود همانند دیوان اشعارش ، امید را مایه اصلی و مهم سینما می کرد:
«بگذرد این روزگار تلختر از زهر / بار دگر روزگار چون شکر آید» یا «رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند / چنان نماند و چنین هم نخواهد ماند»
مطمئنم برخی از مخاطبین این قلم ، درمقام نفی و رد ، (ولی برای شانه خالی کردن از زیربار مسئولیت) تنها و محکم ترین استدلالشان این خواهد بود:«سینما آیینه جامعه است» ! نخست اینکه در مطلب قبلی با نمونه های مستند و مستدل نوشتیم که حرکت برای حذف سینمای پر تماشاگر و حمایت و بزرگ نمایی فیلم های بی مخاطب، از بالا و توسط مدیران و نخبگان! شروع شد. ضمن اینکه درمقطع رویکرد سینما به شرایط فعلی که جامعه با آمارهای نگران کننده فعلی روبرو نبود. حتی اگر این حکم کلی «سینما آیینه جامعه است» را بپذیریم ، در این صورت به شکل واقع بینانه اش کجای این سینما آیینه است. قاطبه مردم ایران (به خصوص در روستاها و شهرهای کوچک) پرشور و امیدوار به کار و زندگی شان ادامه می دهند. آیا اعتماد بنفس ملت ایران در رویکردهایی مانند پزشکی ، کشاورزی ، نانو، تکنولوژی هسته ای، جریان سازی سیاسی در ورای مرزها و... اتفاقی غیر از شور و امیدواری است؟ مردم ایران دارند راه خودشان را می روند و هر روز در عرصه های مختلف و متنوع به توفیقاتی دست می یابند. آیا می توان این همه توسعه در زیر ساخت ها مانند جاده و برق را حاصل و خروجی مردمی بی انگیزه دانست؟ مسئله همین است وقتی شاهدیم سینما این قوت و قدرت را نمی بیند و می چسبد به سیاهی ها، یعنی بی راهه ای را انتخاب کرده که مردم ترجیح می دهند از اتوبان بی دست انداز پیش بروند. این طی طریق توسط سینما معنیای جز جدایی ندارد. نگرانی ما امروز ضرر خود سینما است. سینمایی که با حذف لبخند و امید ابتدا خودش به دلیل فاصله از مردم بیمار شده است.
مردم واقعا حاضرند برای سینما هزینه کنند در صورتی که سینما روی خوش به آن ها نشان دهد. از پولشان می گذرند اما به هرقیمتی اجازه نمی دهند روحشان آزرده و فکرشان تخریب شود یا باورها و اعتقاداتشان مورد تحقیر قرار گیرد.
آقایان ! دبیر و داوران محترم! شما به اینکه مستخدم سازمانی هستید اکتفا نکنید. انتخاب های درست شما نخست سینما را نجات می دهد. همین چند روز پیش مدیر یکی از سینماهای تازه تعطیل حرف هایی زده بود که باعث سرافکندگی خود ما سینمایی هاست. او برای کسب درآمد به منظور حیات، توالت سینما را عمومی و از هر نفر 200 تومان می گرفته است و... . تعصب صنفی و غیرت هنری هم چیز خوبی است. برای تاکید صحبت های این مدیر سینما را بخوانید: «ما از هرکس که قصد داشت از سرویس بهداشتی استفاده کند 200 تومان دریافت می کردیم که رقم آن درماه به دو میلیون و صد هزار تومان می رسید در حالی که از سینما روزانه 150 هزار تومان به صورت متوسط حاصل می شد». بگذریم.
آقای دبیر و داوران محترم ! تولید در جای دیگر و توسط نهادهای مختلفی مدیریت شده است. بخش اصلی توجه به این مطالب درعهده مدیریت کلان فرهنگی – هنری کشور است اما سنجش درست از میان همین موجودیت سینمایی که در حیطه دانش و سلیقه شما قرار گرفته را دست کم نگیرید. شما قبل از اینکه کارمند جشنواره باشید، هنرمندی در مقام نمایندگی مردم هستید. رسالت بزرگ و مهمی دارید. جمع بندی و گزینش شما خط شکن است. همواره دیدن مردم و باورهایشان انحراف زدااست. سال هاست گروه و احزابی دایما آیه یاس می خوانند. متاسفانه جریانی در سینما هم پیرو خمودگی مورد انتظار آن ها شده و سینمای افسرده را پایه گذارده است . ولی مردم چه؟ راه درست را با شور و هیجان و امیدواری انتخاب و جلو آمده اند. تازه نکته درخور تامل این است که سینمایی ها قاعدتا باید پیشرو باشند. راه «رجا» را تقویت کنند نه اینکه کند و یا حتی مسدود کنند. تفالی به حافظ بزنید؛ او راه خودش که رسالت مردمی بود را به شما نشان خواهد داد.
یادداشت : محمد تقی فهیم
منبع : فارس
منبع : شبکه ایران
حتما این را هم منتقدان بهتر از فیلمسازان می دانند که برگزاری چنین مراسمی هم یک نوع فعل دراماتیک است بنابراین نباید ریتم را در ساختار آن نادیده بگیرند . متاسفانه جشن به این باشکوه ناشی از حضور چهره ها به دلیل فقدان ریتم لازم کسالت بار و خسته کننده بود . خب این هم از تفاوت حرف زدن با عمل کردن .
با این حال به همکاران و اعضای شورای مرکزی انجمن منتقدان خسته نباشید می گویم .
درمیان صحبت های ملکی خیلی ها نتونستند جلو اشک خود را بگیرند
مهتدی از نویسندگان و خصوصا مترجمان با سابقه و متخصص سینمای ایران است . پرتو همواره در محیط از خود خاطره خوبی به جای گذاشته است .
برای این همکار و فداکار سینمای ایران و عرصه رسانه و مطبوعات آرزوی سلامتی دارم
درهرحال به همه همکاران برگزیده و جایزه برده تبریک می گویم خصوصا به خانم سمیه قاضی زاده که جایزه گرفت و کیوان کثیریان (همسرش) که به تازگی صاحب یک »آسمان« هم شده اند . یعنی دو تا تبریک .
«عمار»؛ تنها جشنوارهای که ساختار ایرانی و مردمی دارد |
محمدتقی فهیم، منتقد و روزنامهنگار در گفتوگو با خبرنگار شبکه اطلاع رسانی دانا با بیان اینکه جشنواره عمار یک پدیده فرهنگی متأثر و الگوگرفته از ساختار نظام جمهوری اسلامی است، اظهار داشت: معمولاً جشنوارههای ما هر یک در انتخاب راهشان یک نمونه غربی را سرلوحه ساختاری و رفتاری خود قرار دادهاند اما آن چیزی که الان جشنواره عمار به عنوان الگوی برگزاری و ساختاری برگزیده است، بسیار متناسب با گفتمان انقلاب اسلامی و تداعیکننده ایام پیروزی مردم در انقلاب، اداره حکومت توسط آنها و حضور مردم در بطن و حاشیه نظام است.
فهیم گفت: در طول تاریخ پس از اسلام در ایران، اطلاعرسانی توسط کانونهای درونمردمی که نماد آن در مسجد خلاصه میشد، صورت میگرفت. مثلاً در اوایل انقلاب در حدود دو تا سه ماه رسانهها به طور کامل تعطیل بود اما اطلاعرسانی ادامه داشت و این کار توسط همین کانونهای مردمی انجام میشد.
وی افزود: جشنواره عمار از این الگو پیروی میکند و در حال حاضر نوع ارتباطش برای توفیق در تولید، توزیع و مصرف محصولاتش برعهده مردم است؛ این به نظرم یک اتفاق جدید و تازه است. در بین جشنوارههای دیگر ما این شاخصها را نداریم.
* جشنواره عمار در شعار، آییننامه و داوری حزباللهی است
این منتقد سینما با بیان اینکه الگوی برگزاری بسیاری از جشنوارههای فرهنگی و هنری کشور به خصوص جشنواره فجر الگویی غربی است، خاطرنشان کرد: موضوع و مضمون عمار معلوم است. یعنی سعی کرده هم در شعار و هم در آییننامهاش و هم در چیدمان داوری به طور کلی مذهبی و به قول معروف حزباللهی باشد.
وی گفت: مضمون بخشهای جشنواره، مضمون انقلاب اسلامی است؛ یعنی به عبارتی مدهبی است. بحث من بیشتر در ساختار قضیه است. ساختار اجرا، ساختار اداره خود جشنواره با دیگر جشنوارهها متفاوت است.
*ساختار جشنواره عمار مردمی و مسجدی است
فهیم عنوان کرد: بیشتر از 40 جشنواره در حوزه هنر و سینما برگزار کردهایم که قالب و فرم آنها غربی است اما عمار متفاوت از دیگر جشنوارهها عمل کرده و این ساختاری از نوع مسجدی و مردمی است.
وی عنوان کرد: اینکه عمار نام مردمی را یدک میکشد در واقع سعی کرده تا در همه زمینههای تولید و توزیع از این شکل اجرا بهره ببرد. من بیشتر بحثم در ساختار است چرا که مضمون بسیار روشن و واضح است.
فهیم خاطرنشان کرد: مضمون جشنواره عمار مضمون انقلابی اسلامی و حزباللهی دارد و تکلیفش بسیار روشن و عیان است، اما تفاوت عمدهاش در مقایسه با جشنوارههای دیگر در بخش اجرای جشنواره است که این فرم، فرم تازهای است و حرف جدید در این زمینه دارد.
*مهمترین ویژگی عمار جذب جوانان و کشف استعدادهاست
این روزنامهنگار با اشاره به دیگر نقاط قوت جشنواره عمار گفت: مهمترین ویژگی عمار جذب جوانان و ایجاد فرصت تولید و توزیع توسط جوانان و کشف استعدادهاست.
*جشنواره عمار نشان داد که ظرفیت افراد مذهبی ظرفیت بالایی است
وی اظهار داشت: خیلی از فیلمسازان بودند که به ویژه در رویکرد کوتاه و مستند، محلی برای ارائه نداشتند ولی عمار این فرصت را ایجاد کرده است که تا این افراد هم دیده شوند. به خصوص فیلمهایی که با رویکرد مذهبی ساخته شده است و در دیگر میدانها محجور واقع میشوند. جشنواره عمار نشان داد که ظرفیت و استعداد و انگیزه افراد مذهبی ظرفیت بالایی است و این هم از دیگر قوتهای عمار است.
فهیم با اشاره به چالشهای پیش روی جشنواره عمار عنوان کرد: یکی از نکاتی که جشنوارهها را تهدید میکند، فعالیت دبیرخانه آنها در طول سال است. به نظرم دبیرخانه جشنواره عمار در طول سال باید فعالیت داشته باشد و فیلمسازها و برگزیدگان را رها نکند تا بتواند در حاشیه جشنواره و در طول سال امکاناتی برای شناسایی، آموزش و بکارگیری آنها و تقویت این فیلمسازها فراهم کند.
وی افزود: چنانچه از این به بعد جشنواره عمار بتواند به سوی تقویت بنیه تخصصی فیلمسازها حرکت کند میتواند در آینده حرفهای مهمی در حوزه رویدادهای فرهنگی و هنری برای گفتن داشته باشد.
فهیم سطح فیلمهای این دوره جشنواره عمار را قوی ارزیابی کرد و بیان داشت: فیلمها، جسورانه و دارای ویژگیها و انگیزههایی بودند که از دغدغههای فیلمسازان خود نشأت گرفته بود. اما طبعاً در رویکردهای فنی، تکنیکی، شناخت از ایدهها و استفاده خوب از موضوع باید بیشتر روی آنها کار شود
منبع : شبکه خبری دانا
مهران مدیری پس از شکست ویلای من روی به ساخت شوخی کردم آورد . اما در این کارش برای سینمای خانگی به نظر نگرانی جدی فروش دارد لذا به سراغ موضوع پرحاشیه ای رفته است . علاوه براین مجبور شده تا به توضیح واضحات دست بزند و خودش را برای انتقال مضمون کارش به آن سنجاق و در تریبون ها فریاد بزند . نکته جالب قضیه دراین است که مدیری این کار را با سرمایه گلرنگ درباره دروغ ساخته است . حالا این شرکت طی این سال ها از کجا قدرت پولی پیدا کرده است بماند اما اینکه آیا گلرنگ واقعا در این سال ها در مورد کیفیت کالا هایش چقدر راست گفته مسئله دیگری است . صحبت های مدیری را در گفتگو با شرق بخوانید :
نام اوّلین قسمت این مجموعه را «خلّاقیّت» گذاشته ایم که به مقولۀ دروغ و انواع شایع آن اختصاص یافته است».
« در محیطی که باید به خاطر گفتن حقیقت تاوانهای سنگین پرداخت، افراد کم کم به این نتیجه می رسند که مجبورند دروغ بگویند یا حقیقت را وارونه جلوه بدهند». وی در ادامه اذعان کرد: «دروغگویی جزئی از سبد رفتاری برخی اشخاص شده است؛ اگر زیر نظرشان بگیرید میبینید طوری به دروغ هایشان سر و شکل عادی و طبیعی میدهند که خودشان هم کم کم به آنچه میگویند یا در عمل وانمود میکنند باور پیدا میکنند. یعنی با موجوداتی طرف هستیم که اساساً دروغ میاندیشند یا خیال برشان میدارد که آن رفتارهای فرمایشی و نمایشیای که انجام میدهند، نتیجۀ تفکرات و عقاید خودشان است».
وی با اشاره به ارتباط نام قسمت اوّل این مجموعه یعنی«خلّاقیّت» و موضوع «دروغ» گفت: «عدّهای اعتقاد دارند هرچه دروغشان شاخدارتر باشد، خلّاقیت بیشتری به خرج دادهاند. این در حالی است که رواج این پدیده زشت و ضدّ ارزش، باعث میشود افراد، آن را یک ابزار رقابتی محسوب کنند. بنابراین هرچه دروغهای زیرپوستی، خوشتراش و باورپذیرتری به این و آن تحویل بدهند، تصوّر میکنند رفتارشان خلّاقانهتر بوده است». مدیری ادامه داد: «انکار حقایقِ کاملاً محسوس و ملموس از سوی برخی صاحبمنصبان، پاک کردن صورت مسئله یا ارائۀ توجیهات عجیب و نچسب، با هر هدفی که صورت بگیرد، این رویه باطل و مخرّب را در بین تودهها اشاعه میدهد و دروغگویی را به یک فرهنگ غالب تبدیل میکند». وی گفت: «بعضی هم عادت دارند آرزوها و رؤیاهای خودشان را تحقّق یافته جلوه بدهند و از آنها با فعل ماضی یاد کنند. این طور است که کارشان به جعل عنوان و لافزنی میرسد که نمونههایش را همه میشناسیم و دور و بر خودمان زیاد دیدهایم». وی گفت: «مثلاً در حرفۀ خود شما، برخی از مطبوعاتیها برای اینکه خبرهایشان بیات یا غیرجنجالی است، یا پول ندارند خبرنگار و گزارشگرشان را به کانون واقعی وقایع و اخبار برسانند، دست به خبرسازی و شایعهپراکنی میزنند تا اینطور به چشم بیایند و خودشان را مطرح کنند». مدیری افزود: «در جوامع دینی برای قبولاندن دروغ، از حربۀ «قَسَم» استفاده میشود که هم یک نوع بی احترامی به شخص یا حقیقتِ مورد قسم است و هم ارزش قَسَمهای واقعی را از بین میبرَد. وقتی پای صحبت قدیمیها مینشینیم میگویند: در گذشته، اینطور که امروز رایج شدهاست کسی به جان مادرش راحت قسم نمیخورد».
وی در ادامه با تکرار بخشی از پلاتوی حلقۀ نخست سریال «شوخی کردم» گفت: « واقعاً مادر ایرانی، نماد مقاومت است؛ یعنی اگر همین مقدار که ما راست یا دروغ، بیجهت یا باجهت، جان مادرمان را قسم میخوریم، به قلّۀ پلنگچال، قسم خوردهبودیم، جمعه به جمعه روی سرمان ریزش میکرد». وی در پایان، با اشاره به این که سختترین کار در شبکه نمایش خانگی نظارت و مدیریت پخش است، از شرکت «گلرنگ رسانه» به عنوان فراگیرترین رسانۀ خانگی کشور، به نیکی یاد کرد و تلاشهای دستاندرکاران پخش مجموعۀ «شوخی کردم» را قابل ستایش دانست.
منبع : روزنامه شرق
فیلم خسته نباشید روایتی از سفر دو جهانگرد کانادایی به نام های رومن و ماریا به منطقه کلوت شهداد کرمان است . زن ایرانی الاصل و دچار پریشانی احوال ، کج خلقی و انزوا است . دوجوان کرمانی راهنمای این دو نفر درسفری پرفرازوفرود و مهیج می شوند و ...
این فیلم همانند عنوانش ، دو پهلو است . به کارگران و کسانی که فعلی مثبت انجام می دهند ، با این کلمه (به معنای مانده نبودن) ، از آنان دلجویی می شود . همچنانکه به افراد خرابکار در اموری ، به طعنه می گویند :«خسته نباشی» .
فیلم مشترک قرایی و میرکریمی ! نیز در لا به لای روایت اش ، برای عقب نماندن از قافله «طعنه زنان» و خوش امد برخی ، وجوهی ازاین اداها را دارد . علاوه برچنین رویکردی در زمینه های مختلف نیز با ضعف هایی مانند کمبود قصه ، حفره های فیلمنامه ای ، کم گویی درباره شخصیت ها و .... روبرو است . مثلا اطلاعات پیرامون دو آدم اصلی ، یعنی جهان گردان کانادایی ، نقص دارد . حتی ماریا درمقام نفر اول درام (که تحول او قصه را جذاب و مفهوم دار می کند) ، معلوم نیست چرا ازاینجا کوچ کرده ، دین و مذهبش چیست ؟ به صرف اینکه اسمش مریم است ، کفایتی بر ارمنی یا مسلمان بودنش نیست و ... بگذریم .
با این حال ، بهتر است نیمه پرلیوان را ببینیم . ضعف ها اندک اند ، اما قوت ها بی شمار .
خسته نباشید ، عین ایران و ایرانی است . زیبا و شگفت انگیز ، پرحکمت و آکنده از ادب ، چشم و دل سیر و نمک شناس ، مهمان نواز و خون گرم ، وفادار و متعهد ، جانباز و شهید پرور ، فعال و صبور ، زحمتکش و کم توقع ، غیرتی و اهل مدارا ، طناز و نکته بین و... والبته زود رنج و شکننده .
نگاهی چنین مثبت به داشته هایمان در این دیار ، باعث شده تا «خسته نباشید» در موضوع ، محتوا و فرمش ، به بار نشیند و برای مخاطب دلربایی کند . تماشاگری که بابت هزینه پرداختی اش نه تنها مغبون نخواهد شد بلکه درپایان فیلم ، به دست اندرکاران آن ، خواهد گفت : «خسته نباشید» و هنگام خروج از سالن به یاد این بیت نغز حافظ خواهد افتاد که : سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد / وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد .
درک و حس این داشته ها (بیش ازخودی های فیلم) در پیشگاه «رومن» کانادایی جلوه مضاعفی دارد . واقعا وجود تک درختی تنومند در کویر خشک و بی علف چه هیبتی دارد و چه نعمتی است . این قدرت و عظمت از ریشه های عمیق و گسترده آن نشات می گیرد ، ریشه هایی که سال ها برای دریافت آب فرو رفته اند و برای مقاومت در برابر باد و طوفان کویر ، پهنه دوانده اند . چه خوب توصیف رومن از کویر و مقایسه با جنگل های سرسبز کانادا به دل آدم می نشیند و در مغز جا می گیرد . تصویر و بیانی که تاکنون از چشم خیلی هایمان دورمانده است و حالا در قاب های زیبا با نورپردازی دقیق فیلم خسته نباشید ، ما را به شکرگزاری بابت چنین داشته هایی در ذهنمان ترغیب می کند . شاید برای همین زیبایی های بصری و به خصوص پرداخت ادم هایی باورپذیر است که قصه هرچه جلو می رود ، به رغم تحمیل برخی کنایه های بی مورد ، اصلا خسته نمی شویم ، (حتی ایجاد موانع برای توقف گروه در کویر مانند پنچری فولکس بدون زاپاس ! و سر دراوردن از روستا و خانه پیرزن ، هیچ چیز و اتفاقی تصنعی جلوه نمیکند ، بلکه با لحنی شیرین در باور تماشاگر می نشیند . اساسا از وقتی که گروه مسافران چهارنفره - با آن همه تمایز ظاهری و باطنی و تضادهای فکری و فرهنگی - با جمعیت کویری در روستا پیوند می خورند ، ماجرا رویکردی قدرتمند می یابد . به عبارتی چهار تازه وارد با چهار آدم محلی مانند حکیمه (خاله حسین ، یکی از راهنمایان) ، مرد مقنی ، شکسته بند و خانم معلم روستا با داستانک هایشان وارد قصه می شوند تازه نقش هویت و اصالت در برابر بی هویتی آشکار و حال و هوای فیلم تاثیرگذار و منقلب کننده می شود . ماریا به تدریج از درون فرو می ریزد و رویشی دیگر در او ایجاد می شود . کم کم برملا می شود که او 50 سال زندگی اش در دل مدرنیته خلایی داشته که گرمای وطن آن را پر میکند تا آنجا که او قبل از یافتن فریبا ، دوست دوران کودکی اش ، «دوست» را پیدا می کند . همچنان که رومن با عبور از تونلی زیرزمینی به این صرافت می افتد که همه ماجراجویی اش بیهوده بوده ، حال آنکه خانه دوست همین جایی است که او در پیرانه سر به آن نایل آمده است . ماریا و حکیمه هر دو فرزند داده اند اما این چگونه و او چطوری ؟ یکی با فرار از سکون و رکود جامعه مدرن ، جان در پی ماجراجویی داده و این یکی داوطلبانه به مصاف مهاجمین به وطن و ناموسش شتافته است ، حالا مصاف این ارزش ها ، در نزد دو زن (نماد وطن) ، موقعیتی می افریند که حسین را هم به آرزوی داشتن جایگاهی مانند برادرش سوق می دهد : «تمنای شهادت» ، هرچند خاله (نامادری) وجودش از چنین تکراری به لرزه می افتد .
خسته نباشید البته روایت برتری همدلی بر همزبانی و سردمداری گفتمان است . رفتار انسانی و حاکمیت مناسبات مصلحانه در این دیار قدمتی به درازنای تاریخ دارد ، اگر چه همواره «تحدید» های ناخواسته داخلی و «تهدید» های بیگانه از بیرون ، فرصتی برای رشد گفتگو و نهادینه شدن دیالوگ باقی نگذاشته است ، اما چه باک ، مردم خود درمقاطعی ازاین روش و منش پی روی کرده اند . توریست کانادایی وقتی این واقعیت را درمی یابد که با مردی سرد و گرم روزگار چشیده ، کیلومترها در زیر زمین همسفر می شود . مرد خارجی دراین مسیر با اینکه جسمش آسیب می بیند (وقبل از حرکت پیرمرد مقنی به او اندرز داده است) اما روحش جلا می یابد ، اندیشه اش وسعت می گیرد ، اعتقادش عمیق می شود و جهانش دگرگون و نگاهش به دنیای پیرامونش تغییر می کند . «چشم ها را باید شست و طور دیگری دید» . دو مرد دنیا دیده (یکی با چشم سر و دیگری با بصیرت)، بدون اینکه زبان یکدیگر را بفهمند ، عجیب نیست که هرچه می گویند و درد دل می کنند به یک معنا اشارت دارند ، برای همین خوب همدیگر را می فهمند . به یاد بیاورید صحبت های این دو نفر را در عمق قنات : هر دو بدون اینکه جملات و مفهوم سخنان یکدیگر را دریابند ، مصرند که «درزیرزمین خطری نیست ، چون آدمیزادی حضور ندارد» . روایت در بستر قنات ، حکایت این سرزمین مملو از پند و سرشار از عرفان است . پایین زمین حرص و آز مالکیتی وجود ندارد تا آدم ها به جان هم بیافتند . انتخاب قنات در دل کویر برای ظرف نمایش این محتوا ، هوشمندانه ترین عنصر ساختاری است که دقت در ارایه قاب های خوش رنگ و پر کنتراست ، آن را تقویت و تاثیرگذار می کند .
رویکرد پر رنگ اثر ، به نمایش سنت و مدرنیته ، راهی به تقابل این دو فرایند ندارد ، برعکس کوششی به منظور همزیستی مسالمت آمیز نمایندگان این دو جریان است . تعصبی هم درکار نیست ، نفی و تضعیف یکی برای تایید دیگری به کار نرفته است . آگاهانه و منطقی سنت های بالنده و آداب و رسوم پیش برنده در محیط زیستن مردم ، بزرگ داشته شده و دراین دیار و فرهنگ این جامعه ، سنت ها همواره عامل و بانی بهزیستی آدم ها بوده است ، این معانی بدرستی در دل روایت ، پرداخت شخصیت ها و فضا ها ترسیم شده است ، بعضا در لسان کاراکترها ، مانند صحبت های روستاییان (خصوصا خاله حکیمه و پیرمرد مقنی) ، در سکانس هایی به شکل نمادین و سمبلیک همچون گیرکردن چرخ ماشین در چاله کویری و در فصل هایی با نمایش و همراهی فرهنگ و هنر ، مثل نواختن ساز دهنی توسط رومن و آواز خوانی طبیب محلی (فراموش نکنیم که ابتذال غالبا در شعررخ می دهد . اجرای این فصل ، درعین فریادی از درد تاریخی ملت ما ، روح نواز و عاری از ابتذال است) .
خسته نباشید قابلیت و ظرفیت گفتن و نوشتن بسیار دارد ، کما اینکه بحث ابتذال شد و نمی توان از وجود داستانک رومانتیک فیلم یادی نکرد . ماجرایی که نه تنها باعث سقوط اثر به سطحی گرایی و دربرگیری ذایقه های نازل نشده که برعکس ، تمهیدی به منظور تقویت بنیه معنوی و هویتمندی آن شده است . خانم معلم فیلم واجد شانی است که حجب و حیای زنان این مملکت را نمایش می دهد . معلم جوان درعین اینکه از نسلی تازه و با فاصله از خاله حکیمه است اما بدون اینکه نافی عشق باشد مرعوب سرگرمی هم نیست . او با خدمت در مدرسه ای مزین به نام شهدا ، حامل و ادامه دهنده راه و ارزش هایی است که مادران این سرزمین برایش رنج دوران کشیده اند .
بعدالتحریر :
خسته نباشید نمونه ای از فرصت دهی به جوانان هنرمند این کشور است . رصد و کشف مستعد ها چندان سخت نیست ، مشروط براینکه در دایره ای از مدیریت های خودباور ، معتقد ، سالم و کاربلد قرار گیرند . این فیلم در کنار «تنهای تنهای تنها» و «سر به مهر» شاهدی بر وجود دست پر کشورمان در عرصه فرهنگ و هنر است . موجودیتی که امیدمان به آینده را چند برابر می کند .
نویسنده : محمد تقی فهیم
منبع : روزنامه کیهان
صدا و سیما کمترین بودجه را به فیلمنامه نویس اختصاص میدهند. فیلمنامه نویسی که متن او موجب اشتغال یک تیم حدود ۵۰ تا ۱۵۰ نفری میشود. خودش با همه تحقیقاتی که در مورد فیلمنامه میکند و بعد از کلی بازنویسی که تلویزیون از او طلب میکند. در نهایت مبلغی حدود ۵ تا ۷ میلیون تومان دریافت میکند. درحالی که بازیگری که فقط قرار است ۵ تا ۱۰ روز در همین فیلم بازی کند معادل ۵۰ میلیون تومان دستمزد میخواهد.
منبع : هنرنیوز
او ادامه داده : ما حتی نمونههایی داشتیم که یک فیلم با یک نام شناخته شده است اما هنگامی که به جشنواره فجر آمده، نامش عوض شده است. چون من در دو دوره از جشنواره حقیقت به عنوان عضو هیات انتخاب حضور داشتم و همچنین معاونت پژوهشی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی را بر عهده دارم، تمام فیلمها را دیده بودم اما برخی از فیلمها را در جشنواره فجر با نام دیگری دیدم!
همهی این موارد شائبههایی ایجاد میکند که آیا به قیمت شرکت در جشنواره باید اصالت و هویت فیلمهایمان را از دست بدهیم؟
به گزارش ایسنا، بلیت سینماهای مردمی جشنواره فجر هر ساله به صورت سری 11 تایی فروخته میشود، در صورتیکه که امسال نیز چنین رویهای وجود داشته باشد، باید گفت که پیش فروش هر سری بلیت برای این دوره از جشنواره با قیمت 88 هزار تومان انجام خواهد شد.
افزایش 60 درصدی قیمت بلیت سینماهای مردمی جشنواره فجر در تهران در حالی اتفاق افتاده است که به نظر میرسد این افزایش به دلیل حضور کارگردانان اسم و رسمدار در جشنواره امسال باشد.پژمان مظاهری پور (مستند ساز) در رابطه با نقش واسطهها در تهیه کنندگی سینمای مستند، گفته است: با حذف واسطهها از این حوزه و شناختن تهیه کنندگان واقعی در سینمای مستند و همچنین واگذار کردن امتیاز پخش به صورت حرفه ای به خود تهیه کننده میتوان به آینده سینمای مستند امیدوارتر بود.
این مستندساز در رابطه با مخاطبان سینمای مستند، تصریح کرد: سینمای مستند مخاطبان خود را دارد. برای مثال در سینما حقیقت سالن ها مملو از جمعیت بود که این خود نشان از اهمیت این بخش برای مخاطبان دارد، اما همانطور که نمی شود اثر یک نقاش درجه یک را در گوشه خیابان به فروش رساند فیلم های مستند را نیز نمی شود در هر سالنی به نمایش گذاشت. البته در حال حاضر خانه هنرمندان، پردیس قلهک، و... نمایش فیلم مستند را انجام می دهند که باید گسترش پیدا کند. من معتقدم هرچیزی باید در زمان و مکان خود اتفاق بیافتد، فیلم مستند نیز باید در سالن های خاص برای مخاطبان خاص خود به نمایش گذاشته شود.
مظاهری پور خاطر نشان کرد: مهمترین بحث در سینمای مستند داشتن سرمایه است، این نبود سرمایه موجب بیکاری و بیکاری فیلمسازان نیز موجب از رونق افتادن سینمای مستند می شود، فیلمسازان مطرحی هستند که طرح برای تولید دارند اما به دلیل عدم سرمایه قادر به ساخت فیلم خود نیستند، بنابراین عدم وجود این سرمایه مهمترین دلیل کاهش کیفیت در سینمای مستند شده است.
مرتضی پور صمدی: مرتضی پورصمدی در مهر ماه سال ۱۳۳۱ در همدان به دنیا آمد . وی تحصیلات را تا دوره متوسطه در همدان ادامه داد و سپس برای ادامه تحصیل در رشته فیلمبرداری در مدرسه عالی رادیو و تلویزیون به تهران آمد .
رامین حیدری فاروق: در سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد. او در سال ۱۳۶۸ پس از قبولی در آزمون هنر با گرایش سینما تحصیلات دانشگاهی خود را در مقطع کارشناسی رشتهی کارگردانی در دانشکدهی سینما-تئاتر دانشگاه هنر تهران آغاز کرد و پس از به اتمام رسانیدن این مقطع، وارد دورهی کارشناسی ارشد در رشتهی پژوهش هنر شد.
مجید شیخ انصاری: مجيد شيخ انصاري كارشناس ارشد رشته كارگرداني سينما؛ عضو هيئت علمي دانشكده سينما تئاتر دانشگاه هنر است و علاوه بر تدريس كارگرداني فيلمنامه نويسي ونقد فيلم در دانشكده سينما تئاتر مديريت گروه سينما را نيز برعهده دارد. .
فرهاد مهران فر: فرهاد مهرانفر متولد ۱۳۳۸ بندر انزلي، فارغ التحصيل سينما از دانشكده سينما تئاتر دانشگاه هنر است. وي فعاليت فيلمسازي را با ساخت فيلم هاي كوتاه آغاز كرد. کارگردانی اولین فیلم سینمایی با نام «موشک کاغذی»۱۳۷۵، نویسندگی و کارگردانی چهار فیلم سینمایی و نزدیک به شصت فیلم مستند رادر کارنامه خود دارد.
فرهاد ورهرام: پیشکسوت مستندساز،فیلمبردار،محقق،کارگردان،عکاس،تهیه کننده و نویسنده سال ۱۳۲۷ در شهر بروجرد زاده شد.وی در دانشکده هنرهای دراماتیک رشته کارگردانی سینما را خواند، ورهرام فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۵۲ آغاز کرد.
محمد تقی فهیم منتقد و کارشناس تئاتر درباره چگونگی بهره گیری از سینما به عنوان یک ابزار فرهنگی در ارائه مفاهیم دینی به خبرنگار مهر گفت: معتقدم که سینما عین زندگی است، بنابراین لازمه داشتن یک سینمای دینی این است که سینما نمایش دهنده زندگی مردم جامعه ما باشد.
وی ادامه داد: سینمای شناخته شده دنیا مثل هالیوود یا بالیوود توانسته با همین رویکرد توجه به ارزشهای جامعه خودش، مورد توجه قرار گیرد در غیر این صورت این سینما نه می توانست مخاطبان داخلی را به خود جذب کند و نه عرصه های جهانی را در دست بگیرد. از دیدگاه من اگر سینما بتواند زندگی مردم جامعه را به تصویر بکشد در ارائه مضامین دینی هم موفق خواهد شد چون دین از زندگی مردم جامعه ما تفکیک ناپذیر است.
فهیم متذکر شد: دین در مناسبات اجتماعی، فردی و گروهی مردم این سرزمین عجین شده است. مردم ما حتی با دین امید پیدا می کنند و دین باعث تداوم زندگی آنها می شود. همه فراز و فرودها و تلخی و ناکامی های مردم سرزمین ما در ساختار زندگی دینی شان تعریف می شود. از زمانی که کودکی متولد می شود زندگی اش با خواندن اذان در گوشش با دین عجین می شود تا زمان بلوغ و ازدواج و مرگ، اما متاسفانه چون سینمای ما با زندگی مردمش بیگانه است سینمایش هم از دین فاصله دارد.
وی یادآور شد: با این رویه هرچقدر به شکل مستقیم یا غیر مستقیم سفارش تولید فیلم دینی بدهیم چون هیچکدام از این آثار واجد احساس و عواطف دینی نیستند نمی توانند در جذب مخاطب موفق عمل کنند. مشکل سینمای ما فقدان ارتباط دائمی، مستمر و منسجم با مردم است. چون این سینما به دغدغه ها، اندیشه ها و اعتقادات مردمش بها نمی دهد.
این کارشناس سینما عنوان کرد: این رویکرد ابتدایی است که باید در سینما به آن پایبند باشیم اما مسئله دیگر این است که وقتی قرار است زندگی مردم را به نمایش بگذاریم و سینمای دینی داشته باشیم دینی عدالت گستر را که باعث شکل گیری جامعه ای سلامت است به تصویر بکشیم. چون دین ما دینی پویا و گسترده است دینی که در حکومت نقش دارد.
وی افزود: مردم ما دنبال عدالت و توجه به استعدادها و گرفتن حق و حقوقشان هستند بنابراین هنرمندان ما باید این نکته را مد نظر داشته باشند که اگر قرار است سینمای دینی که برگرفته از زندگی مردم کشورمان است را به نمایش بگذارند باید به این نکات و نمایش آنها توجه داشته باشند. دین با این تعاریف در مصدر امر قرار می گیرد چون این دین می خواهد حرف تازه و گفتمان جدیدی را به ما ارائه دهد.
فهیم ادامه داد: البته ارائه زندگی مردم و دغدغه هایشان در نهایت باید به زبانی دراماتیک ارائه شود. اگر فیلمی مبتنی بر تحقیق و پژوهش باشد خود به خود باید از داشته های مردمش به زبانی سینمایی بهره ببرد. پس بهتر است سینماگران ما به جای گرته برداری و کلیشه سازی سینمای نقاط دیگر دنیا به مردم خودشان توجه کنند.
این منتقد درباره برگزاری جشنواره هایی مثل عمار گفت: اگر جشنواره ای مثل جشنواره عمار می تواند در طول مدت زمان کمی بین مردم محبوبیت پیدا کند به این دلیل است که حرف دل مردم را می زند و به دنبال خواسته های مردم است چیزی که در سینمای ایران کمتر شاهدش هستیم. البته بیان نیازهای مردم نباید به شکل انفعالی و بدوی و عقب مانده به تصویر کشیده شود. ما نیازمند سینمایی هستیم که حس و حال و عاطفه داشته و خون در آن جریان داشته باشد.
وی درباره اینکه که بهره گیری از داستانهای تاریخی و مذهبی می تواند یک فیلم را به اثری دینی تبدیل کند گفت: استفاده از مضامین تاریخی و داستان های مذهبی یک شکل از سینمای دینی است. تولید فیلم های تاریخی هم مهم است اما این به مفهوم آن نیست که سینمای دینی را باید در سینمای تاریخی - مذهبی خلاصه کنیم.
وی درباره دسته بندی فیلم ها به آثار دینی و غیر دینی گفت: ما می توانیم برای ایجاد رقابت فیلم هایی را که دینی تر هستند از بقیه آثار جدا کنیم اما اینکه بخواهیم کلا سینمای دینی را از سینمای غیر دینی و به اصطلاح هنری جدا کنیم درست نیست. به این شکل برخی از فیلمسازان ترجیح می دهند به این مقوله ورود پیدا نکنند چون انگ فیلمساز صرفا دینی رویشان می ماند. به این ترتیب مخاطبان و یا مسئولان ما هم تصور می کنند ساختن این نوع فیلم ها فقط وظیفه عده خاصی است بنابراین این کار دیگر دلی نیست. سینمای دینی در درجه اول باید دلی باشد. متاسفانه برخی خواسته یا ناخواسته خودشان را متولی سینمای دینی می دانند و در را به روی بقیه می بندند.
فهیم درباره تاثیری که سینمای غرب بر فیلمسازان ایرانی گذاشته است گفت: وادادگی و مرعوب شدن هنرمندان ما در مقابل غرب ریشه تاریخی دارد و سالهاست که نهادینه و فرهنگ سازی و تبدیل به یک جریان شده است. برخی فیلمسازان ما غرب را در همه زمینه ها بهتر و برتر می دانند و تقلید از سینمای غرب را فخر به حساب می آورند.
این مستند ساز متذکر شد: البته این حرف به معنای این نیست که ما با تجربه دیگران بیگانه باشیم. استفاده از تجربه دیگران عین ترقی است. نمی توان گفت که سینمای آمریکا سینمای ضعیفی است برعکس این سینما بسیار قوی و جایگاه ویژه ای در جهان دارد اما ما نباید به جای استفاده از تجارب آنها خودمان را صرفا وامدار سینمای غرب کرده و تبدیل به سرباز فرهنگی آنها شویم. بهره گیری از این تجارب رفته رفته سینمای ما را قدرتمند خواهد کرد.
فهیم در پایان صحبتهایش بیان کرد: اگر در هر نقطه از جهان یک سکانس از فیلمی هالیوودی و یا هندی را ببینیم به درستی تشخیص خواهیم داد که این فیلم ها متعلق به سینمای هالیوود یا بالیوود است اما فیلم های کشور ما اینطور نیستند و نمی توان ریشه های بومی را در آنها یافت. درنهایت معتقدم که استفاده از تجربه دیگران عین هوشمندی است اما مرعوب شدن باعث ناکامی می شود.
عبارت «تربیت تماشاگر» تکیه کلام مدیران وقت در برخورد و ملاقات با فیلمسازان بود. آقای محمد بهشتی گفته بود: «سینمای فرهنگی پس از انقلاب دیگر نیاز به تماشاگر ندارد که پس از خروج از سینما خروارها پوست تخمه از خود برجای بگذارد».
چندی پیش در برنامه هفت خاطره ای گفتم که برای مطلع این یادداشت، در عین اینکه خالی از لطف نیست، عبرت آموز هم هست. اواخر دهه 70 ، جشنواره یزد با تیزری افتتاح شد که با تصاویری از دو نوع فیلم تدوین شده بود. بخشی از آن را نماهایی از فیلم های قهرمان پرداز که در آن ها جمشید هاشم پور با اسلحه «لوله بخاری! مانند» در تعقیب و گریز بود ، تشکیل می داد. متقابلا سهم قابل توجهی از این تیزر به پلان هایی از فیلم های اناری، حوض آبی، کودک گریان و کوره پزخانه ای اختصاص داشت. نریشن هم روی تصاویر هاشم پور می گفت(نقل به مضمون) آنهایی که آمدند تا فرهنگ ما را تاراج کنند و روی نماهای کوره پزخانه ها، تعریف و تمجیدی بود که نثار می شد. مدیران و مسئولین وقت ارشاد تهران و محلی و داورانی که ردیف جلو نشسته بودند و متعاقبا همه سالن به شدت به تشویق این تیزر و سازنده اش پرداختند. حتی به یاد دارم داور عزیزی، آن جوان تیزر ساز را بغل کرده بود و فرصت نمی داد تا بقیه به تشویق او بپردازند. اتفاقا آقای هاشم پور بغل دست من نشسته بود و از این موضع گیری به خود می پیچید. به محض پایان مراسم، جمعیت بی شمار بیرون سالن، بی توجه به مدیران و سازنده آن تیزر، هاشم پور را تا میدان اصلی شهر روی دست بردند. نکته جالب قضیه اینکه همین مدیران ضدقهرمان، هاشم پور را برای ویترین آورده بودند، چون روز بعد، در مراسم افتتاح سینمایی در شهر زادگاه آقای خاتمی، اگر او نبود، پرنده ای حاضر نمی شد، درحالی که باز هم هاشم پور بود و مردم.
خاطره فوق را با این سیاست گذاری کنار هم قرار دهید: پس از تشکیل بنیاد سینمایی فارابی همه هم و غم مدیران بر این شد که تماشاگر تربیت کنند. یعنی مردمی که بزرگترین تغییر و تحول سیاسی – اجتماعی را رقم زده بودند از نظر آقایان دست کم گرفته می شد تا آنجا که در هرجمع و مراسم و جلسه ای از نادانی مردم شاکی و هر یک زیر دست خود را به «تربیت تماشاگر» ترغیب و مامور می ساخت. به تایید سینماگران آن دوره و پیشکسوتان حاضر، عبارت «تربیت تماشاگر» تکیه کلام مدیران وقت در برخورد و ملاقات با فیلمسازان بود. عصاره این برنامه ریزی و سیاست گذاری را به نقل از آقای محمد بهشتی بخوانید: «سینمای فرهنگی پس از انفلاب دیگر نیاز به تماشاگر ندارد! (علامت تعجب از نگارنده است) که پس از خروج از سینما خروارها پوست تخمه از خود برجای بگذارد».
ساخت چنان تیزر و تحقیر سینمای « هاشم پور»ی یک اتفاق فی البداهه نبود. بود؟ بزرگ نمایی و در راس نشاندن فیلم هایی با رویکرد عرفانی، سیاه نما، تار و کمانچه ای و خسته کننده هم اتفاقی نبود. بود؟ نگارنده اساسا میانه ای با فیلم ها «آرنولدی» و «خشن» ندارد اما مگر باید خودخواهی از قبیل «این قلم» حاکم شود . تعهد ایجاب می کند که به شعور و درک تمکاشاگر احترام قلیل شویم، در عین اینکه به خواسته های تفریحی جماعت انبوه سینمارو هم بها داد و دریک کلام به دنبال «رنگین کمان سینمایی» در طول سال باشیم.
چند سال با هماهنگی (خواسته و ناخواسته) سیاست ها و برنامه هایی چنین «خود خواهانه» و«هدفمند» ریخته شد تا سینما به تدریج از سبد مصرفی مردم حذف شد. یعنی دل مردم شکست و دلجویی هم زمان بر است. حالا چند سال است همه چراغ برداشته ایم و در به در دنبال همان مردم می گردیم. «خود کرده را تدبیر نیست»، اما هست! از هرجا جلو ضرر را بگیریم استفاده است.
آقایان! با دست خودمان بلایی به سر سینما آوردیم که اولین و مهمترین ضررش متوجه خود ما سینمایی ها شد. وقتی از آنسو افتادیم، سطحی سازان سینما، نمونه هایی از رمانس با قهرمان و عشق هایی را به پرده کشیدند که فضا علیه عاطفه و قهرمان بسیج شد. متولیان اداره امور نیز با ماموریت در حوزه سینما ، بیشتر از نوک دماغشان را نمی دیدند، اینان ازهمراهی داوران بعضا سیاسی کار بهره برداری ضد سینمایی کردند. داورانی که به جای دیدن مردم و دغدغه آن ها، چشم به دهان مدیری دوختند که سیاست و خدمت به گروهش را بیشتر از هر فعلی مهم می دانست. عنوان اصلاحات را یدک می کشیدند ولی به جای اصلاح و عمق بخشی نوعی از سینمای مردم پسند، راحت ترین راه را در دستور کار قرار دادند: «حذف». شخصیت های پهلوان منش و رویکرد عاطفی، عین زندگی است. هنر می خواهد و خلاقیت، تا زندگی در سینما به نمایش گذاشته شود . حذف تدریجی قهرمان عشق (با حفظ حجب و حیا) و قصه گویی ، همت مدیران با برنامه بود. احیا ، رشد و گسترش آن هم قیام مدیریتی تازه می خواهد.
آقایان! شک نداریم و تردید نکنید که خروجی جشنواره فیلم فجر در نوعی از سینما که به همراه قهرمانش ، عشق و احساس را به نمایش گذارد آینده سینما را تضمین می کند. چنانچه قبل از همه ، داوران محترم به عاطفه ، قصه بومی و قهرمان ایرانی توجه نشان دهند واین عوامل را بزرگ شمارند ، نیاز روحی - روانی تماشاگر را با اهمیت بدانند ، شعور مخاطب را دست کم نگیرند، گام به گام جریانی از سینما شکل خواهد گرفت که در همه دنیا وقوع دارد. می گویند «پیمودن راه طولانی با یک قدم آغاز می شود». امسال قدم در مسیری بگذاریم که افقش سینمای مورد علاقه مردم باشد . چگونه ؟ با تابلو «زنده باد سرگرمی سالم». لطفا موضع نگیرید که اگر «سرگرمی» است ، پس سالمش چیست و اگر «سالم» است سرگرمی معنا ندارد . این تلقی همان افراط و تفریط است. جشنواره فیلم فجر ظرفیت و قابلیت این را دارد که با گوشه چشمی به نوع سینمای تماشاگر پسند، کلیت سینما را به آن سمت سوق دهد. همچنان که تا کنون سینما را از «جهت» انداخته و بی خاصیت کرده است. فراموش نکرده ایم که با بی توجهی به برخی گونه ها و رویکرد هایی مانند فیلم های دفاع مقدسی ، قهرمان پرداز ، خانوادگی عفیف و... در جشنواره فجر و بعضی دیگر از این قبیل رویدادها ، مسیر تولید بعد از این تغییر یافت . یا برعکس به دلیل برجسته سازی گونه ای خاص در جشنواره (مثلا ملودرام) ، سنگینی تولیدات بعدی به این سمت غلطید. یا مثلا فراموش نکرده ایم که در دوره ای که جشنواره به نمونه های آپارتمانی و هیستریک روی خوش نشان داد ، طولی نکشید که سینما را انبوه فیلم های تین ایجری (جوان پسندانه و دختر و پسری) تسخیر کرد . واقیتی که دیری نپایید و دستاورد آن سقوط 70 میلیون تماشاگر به کمتر از 15 میلیون بود. باید هم این اتفاق بیفتد . در بیشتر دوره ها که این تاثیر نبود ، جشنواره بی خاصیت شده بود . فقط باید باور کنیم که جشنواره فیلم فجر هنوز می تواند گونه و سبک وسیاق خوبی از سینما را الگو کند که مردم به پسندند.
واقعیت امر دلالت بر شکست انتخاب های «خاص پسند» دارد . رویکرد فاقد پشتوانه «فکر و هنر» نیز ثابت شده که ابتذال آور است . مرز باریک این موضوع ، قدرت تشخیص دا وران را به نمایش می گذارد. تعهد و تخصص چنین جمعی ، در تشخیص همین مرز باریک و نیافتادن به ورطه افراط و تفریط است . آنچه ثابت شده اینکه خرد جمعی مردم کمتر اشتباه می کند . ارتقا ذائقه هنری مردم ، امری علیحده از رویکرد تربیت آن هاست . بالا کشیدن میل و علاقه مردم و جلب آن ها به نوع خوبی از سینما ، (و نفی ابتذال) با ارایه آثار جذاب ، قوی و استمرار صورت می گیرد ، همچنان که تصمیم برای جذف مردم از سینما یک دهه طول کشید . بازگرداندن آنها به سالن ها که طبعا زمان بیشتر ، دل بزرگتر و فکر عمبق تر می خواهد . لذا کافی است تا باور کنیم که بخش مهمی از این تغییر و تثبیت برعهده جشنواره فیلم فجر است و دراین میان نقطه ثقل ماجرا داوران هستند ، در این صورت گام را درست برداشته ایم .
امروز در مقطع و عطف مهم و حساسی از تاریخ سینما قرار داریم . حکم و رای داوری های از این جشنواره به بعد ، می تواند در سرنوشت سینمای ایران ، (به جهت صعود و سقوط کمی و کیفی) موثر افتد ، بنابراین داوری های آینده را نسبت به عملکرد کنونی ها را در پی خواهد داشت . تلاش کنید تا داوری خوبی از شما درتاربخ ثبت شود.
یادداشت : محمد تقی فهیم
منبع : فارس
غایت آرزوی دست اندرکاران جشنوارههای ما –حتی فجر– رسیدن به وضعیتی مانند فستیوال کن و برلین است درحالی که عمار از هر دو منظر شکلی و ماهوی، راه دیگری برگزیده است اما خطر توقف و تغییر ماهیت آن نیز قابل درک و هشدار است.
وزیر ارشاد دوران اصلاحات و به خدمت درآمده رسانه های بیگانه در حال حاضر براین باور پا می فشرد که ما نسبت به کشورهای مترقی جهان با کمبود جشنواره های هنری روبرو هستیم . مثلا در فرانسه روزی یک جشنواره از جمله تجمع سماورهای فتیله ای برگزار می شود! روند حمایت از برگزاری انواع جشنواره ها به آنجا کشید که ما صاحب جشنواره های حتی تفکیک جنسیتی شدیم، مانند جشنواره فیلم زنان! که در شهرکرد برگزار شد. رییس محترم سازمان سینمایی دولت دهم نیز براین عقیده بود که برپایی چهل و چند جشنواره سینمایی در سال، یک ضعف محسوس در عرصه سینمای ایران است، لذا باید حداقل سالی 50 جشنواره سینمایی داشته باشیم و ...
نگارنده درعین اینکه با برگزاری جشنواره ها مخالفتی ندارد به همین نسبت نیز بر هدف مندی و تفاوت جدی این رویدادها تاکید دارد که بحث و تحلیل این مقوله، فرصتی دیگر می طلبد. اما بهانه این یادداشت برپایی چهارمین جشنواره فیلم عمار است. جشنواره ای که از بدو کلید خوردنش تا امسال، تمایزی آشکار به لحاظ موضوع، مضمون و خصوصا درساختار با دیگر رویدادهای مشابه دارد. بی تردید برای قضاوت درباره تاثیر و جریان سازی جشنواره ای در حوزه سینما ، چهارسال عمر ناچیزی است، آنهم وقتی که می دانیم بعضا کلید خوردن تا فاینال یک پروژه سینمایی، همسال این جشنواره است.
پیش از طرح هر موضوعی بهتراست بر این واقعیت مبرهن اشاره کنیم که هرگرایش از جشنواره عمار، تفاوت روشنی با رویدادهای هم عرض و طول خود دارد. قوت آن نیز که در چهارمین دوره، بیش از پیش خودنمایی می کند، ناشی از همین تمایزها است. واقعیت اساسی که باعث جلوه عمار است رویکرد جملگی بیش از 40 جشنواره ثبت شده در تقویم جشنواره ها به الگوهای موجود در جهان است. غایت آرزوی دست اندرکاران این جشنواره ها – حتی فیلم فجر –رسیدن به وضعیتی مثلا مانند فستیوال کن و برلین است. یعنی 40 جشنواره ما (متاسفانه) در بحث ساختاری، هنوز قادر به اعمال دیسیپلینی مانند آنچه حاکم بر نمونه های غربی است ، هم نیستند برای همین است که تلاش و کوشش هرساله مدیران جشنواره های ما، بر قاعده هایی است که در آنسوی آب ها رواج دارد. درصورت تحقق چنین آرزویی نهایتا ایران به داشتن جشنواره ای همانند تورنتو به خود خواهد بالید، درحالی که عمار از نطفه بندی تا این دوره، از هر دو منظر شکلی و ماهوی، راه دیگری برگزیده و مسیر متفاوتی پیموده است. رویکرد بومی در فرم و گزینش موضوعی و مضمونی متاثر و متناسب با شعارها و اهداف انقلاب اسلامی، بدون تساهل و تسامح مرسوم، عامل و بانی نمایش نمونه ای از جشنواره است که آن را خاص این دیار کرده است (البته تا رسیدن به مطلوب ، وسعتی ناپیموده باقی است). شاکله این خاص بودن در ارتباط و مرتبطین آن است. به عبارتی قدرت و قوت عمار از مردمی بودن آن می آید. مردمی که رهبر کبیرشان سینما را برای آن ها مباح کرد و سینماگران را در نزد آن ها اعتبار مضاعف بخشید. اگر عموم جشنواره ها وجود خود را با بودجه شکوه مند و با بریز بپاش اثبات کرده و می کنند یا متکی به سوپراستارها و ازمابهتران برای جذابیت بخشی هستند، عمار با انبوه مخاطبان و مراجعان کوچه و بازار و روستایی و شهرستانی تثبیت شده است. جنسی از مردم که نقشی بی بدیل در براندازی نظام کهنه داشتند و در برپایی نظام نو به حساب آمدند و همچنان با حضور خود باعث و بانی حیات و تداوم انقلاب و تعمیق جمهوریت شده و می شوند. رمز توفیق عمار در وصل به چنین مردمی است. نیروی لایزالی که قوت می بخشد و درصورت نادیده گرفته شدن قدرت را می گیرد . عمار فرصت دهی به جوانان هنرمند از بدنه و نفوس ایران است ، جوانانی که دیگر نگران دیده نشدن نیستند. عمار خلایی را پر کرده که رسانه های بیرونی بدنبال آن بودند و متقابلا حضورهمین جوانان از جنس انبوه جمعیت ایران (از تولید تا توزیع و مصرف) جشنواره عمار را به درجه ای رسانده که حالا دیگر کسی نمی تواند آن را نادیده بگیرد .خلاصه کنیم کسی شکی ندارد که عمار حرف و حدیثی تازه و با طراوت در عرصه سینما است. می خواهد مسیری را باز کند که سال هاست بقیه با تکرار خود درجا می زنند. عمار نوعی از اجرا را دستمایه مدیریت خود قرار داده که عین روابط و مناسبات مردم است: شبکه اجتماعی مسجدی ها.
اکنون پرسش جدی این است که آیا عمار در هدف انتخاب کرده و مسیر متفاوت رسیدن به این مقصود مصر و کامیاب خواهد بود؟ تاریخ تمام رویدادهای فرهنگی و اجتماعی (و پیش از آن سیاسی) نشان می دهد که در صورت اندکی اغماض و کوتاهی ، خطر بالقوه انحراف و اضمحلال چنین رویدادهایی بالفعل خواهد شد یا حداقل ، تهدید رکود و سکون و افتادن به ورطه تکرار و انفعال آن ها عملی خواهد شد.
طبیعی است که حرف نو و حرکت تازه همیشه با موانعی روبروست. همواره آدم ها و جریاناتی مترصد پاشیدگی رویداد از بیرون یا نفوذ به درون به منظور تغییر مسیر وتعدیل آن هستند. مصادره نیز خطر دیگری است. جریانات صاحب مکنت و رسانه و تریبون که خواهان وضعیت موجود هستند چنین اتفاق هایی را بر نمی تابند لذا به هر فعلی برای بازدارندگی آن دست می زنند. از جمله با انزوای رویداد یا حمله هایی با عناوین دهان پرکن تعامل و دیالوگ و نشست و جلسه و ... بدون ایجاد شرایط و امکانات برابر سعی وافری به خرج می دهند تا فعالان رویداد را در منگنه قراردهند. درصورت ناکارآمدی هر یک از گزینه های نامبرده از پای نمی نشینند و نهایتا با تغییر لباس سعی می کنند تا از درون خنثایش کنند. بهتر است تا مثال و مصداقی از ادبیات و سینما بیاوریم (درمثال مناقشه نیست خصوصا که این مثال کمی تند باشد !). آنهایی که کتاب معروف باراباس نوشته پارلاگرکویست را نخوانده اند، احتمالا اثرسینمایی به همین نام، ساخته ریچارد فلابشر با بازی آنتونی کویین را دیده اند. با نضج گرفتن جنبش مومنین طرفدار حضرت عیسی و انهدام رم، مخالفین تا این مقطع، بهترین راه نجات و بقای خود را در همراهی با مومنین میدانند تا بعدا به مقصود خود نایل آیند و ...
حرکت رو به جلو عمار غیرقابل کتمان است اما خطر توقف و تغییر ماهیت آن نیز قابل درک و هشدار است. بی توجهی قبلی به آن نتیجه نداد. انتقادات تند پیشین تحت عنوان «چرا پسوند مردمی»؟ نیز حاصلی به بار نیاورد. حملات در قامت دموکرات منشی هم خنثی شد. تبلیغات بیرونی توسط دشمنان و معاندین هم با خروجی برعکس تمایل آنان، اعتبار بیشتری برای جشنواره خصوصا در نزد عدالت خواهان و معترضین به مظالم جهان خواران، به ارمغان آورد و ... بنابراین شک نکنید که با تاثیرگذاری پس از این جشنواره، انواع دیگری از رفتارها و ابرازنظرهای با الفاظ قشنگ مسالمت جویانه جدیدی در راه است که درصورت بی اثری، مهمترین حربه جواب داده تاریخی به کار گرفته خواهد شد: «همراهی، نزدیکی و پوشیدن لباس همرنگ عماریون» .
ایستادگی در اصول (بدون بستن راه ارتباط) ، تلاش بیش از این برای جذب حداکثری، استفاده از کاربلدها در بخش های تخصصی، ایجاد اتاق های مشاوره، به روز بودن در حوزه های مرتبط ، ایجاد فضای کمی گرایی به منظور کشف آثار کیفی، افزایش سقف درک و اهمیت اطلاع رسانی، به کارگیری تمهیدات انگیزه ساز، بالابردن ضریب تحمل نقد در بدنه رویداد، کوتاه نیامدن از نفی عوامل و عناصر بی هویت، فعال بودن دبیرخانه در طول سال، رها نکردن استعدادهای کشف شده در جشنواره، ترجیح مخاطبان و فعالان انبوه بر رضایت شبه روشنفکر و مدیران حتی کم اصالت، تزریق محتوای به جوشش آوردن دایمی همکاران تولید و توزیع، تشکیل و دایر کردن کلاس های آموزشی پیرامون جشنواره، درگیرکردن بیش از پیش فیلمسازان همفکر(اعم از پیر و جوان)، رایزنی و کسب امکانات دیده شدن آثار توسط مصرف کننده های دیگر علاوه بر اکران های مردمی و ... وموارد دیگر قابل اهتمام به وسیله برگزارکنندگان جشنواره، راه را بر فرصت طلبان و معاندین خواهان خنثایی جشنواره خواهد بست.
بحران، رکود و سکون یا حتی تعطیلی در انتظار هر رویدادی است. رصد عوامل بازدارنده و خنثی کردن آن ها امروز عملی است. امید به حیات، طول عمر مفید، جریان سازی و تاثیر گذاری رویدادی مانند جشنواره مردمی فیلم عمار از کودکی زنده شدنی است. با دیدن فردا، از تبدیل عمار به سرنوشت دیگر جشنواره ها پیشگیری کنیم. انشاالله.
یادداشت از محمد تقی فهیم
منبع : فارس
محمد تقی فهیم؛ منتقد و مستندساز سینما در گفت وگو با خبرنگار سینماپرس در مورد چهارمین جشنواره مردمی عمار، اظهار داشت: همواره در برخی جشنواره های داخلی و خارجی کمبودها و خلاهایی احساس می شود و این کمبودها در برخی موارد آنقدر وسعت می یابد که خیلی ها را از آینده سینما ناامید می کند و احساس می شود اتفاقات تازه و خوبی در سینما رخ نمی دهد.
وی در ادامه افزود: به طور مثال یکی از این اتفاقات این است که ما فیلم خوب کمتر ساخته ایم اما نیاز به جشنواره عمار ناشی از این اتفاق است که کمی خلاء ها را پر می کند.
این منتقد و روزنامه نگار در ادامه افزود: تفاوت دیگر چهارمین جشنواره مردمی جشنواره عمار با سایر جشنواره ها در این است که نوع ارتباط فیلم ها از تولید تا توزیع متفاوتی داشته باشد و در این راه بیشتر از مردم استفاده کرده است و در بخش محتوا هم تکلیف چهارمین جشنواره عمار با خودش کاملاً واضح و مشخص است.
کارگردان مستند «ملخی که غول شد» در ادامه افزود: جشنواره عمار محتوا را فریاد می زند و آنچه را که می خواهد در ارتباط با انقلاب شکوهمند اسلامی روی زمین آمده و غفلت های قبلی را کاملاً جبران کرده است.
فهیم تصریح کرد: کلیت این جشنواره سعی می کند در پوشش و گویش از گفتمان انقلاب شکوهمند اسلامی پیروی کند و طبیعتاً هر گام رو به جلو و بهتری عملاً نشان دهنده جدی بودن و اهتمام دست اندرکاران این جشنواره به شمار می آید.
کارگردان مستند «زردسالان» در ادامه افزود: جشنواره عمار متاثر از فضاهای رسانه ای و خلاقیت مدیران در هر دوره جدی و جدی تر می شود و بازتاب هایش هم کاملا گواه همین مسئله است که خیلی جشنواره پر سر و صدا تری نسبت به سایر جشنواره های داخلی شده است.
این منتقد در ادامه افزود: از این به بعد جشنواره عمار باید به دنیال تخصص گرایی هم باشد و سعی کند به روز آمدی را در دستور خود قرار دهد و اطلاع رسانی دقیق را دست کم نگیرد.
محمد تقی فهیم در پایان این گفت وگو، خاطرنشان کرد: به نظر من این جشنواره نباید در ادامه راه برگزیدگان خود را رها کند تا این محصولات و جوانان ارزنده در آینده نزدیک بتوانند دست به کارهای بزرگتری بزنند و جشنواره عمار را وسعت بیشتری ببخشند.
بنابراین گزارش، مستند «ملخی که غول شد» ساخته محمد تقی فهیم که به سر گذشت روزنامه کیهان می پردازد، در چهارمین جشنواره مردمی عمار اکران شد و جزو22 مستند پذیرفته حاضر در سی و دومین جشنواره فیلم فجر است.
منبع : سینماژرس
سه روایت مستند از تاریخ روزنامه کیهان/ "ملخی غول شد" به فجر آمد
محمد تقی فهیم که با مستند "ملخی غول شد" در سی و دومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد ساختار این فیلم را سه روایت از فعالیت روزنامه کیهان از تاسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی دانست.
محمد تقی فهیم مستندساز که با فیلم مستند "ملخی غول شد" در سی و دومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد درباره جایگاه سینمای مستند در دنیا به خبرنگار مهر گفت: سینما در دنیا سالهاست به این سمت رفته که سینما اساسا مستند است و پیش بینی می شود در سالهای آینده این نوع سینما به پردرآمدترین صنعت در دنیا تبدیل شود.
وی با بیان این مطلب که سینمای مستند در جشنواره سی و دوم فیلم فجر به جایگاه مناسب دست یافته است، بیان کرد: خوشبختانه سینمای مستند در این دوره از جشنواره به جایگاه ویژه ای دست یافته است و هم از جهت کیفی و هم کمی با مستندهای خوبی مواجه هستیم.
فهیم در ادامه افزود: سرزمین ما با وجود تنوع فرهنگی و قومی که دارد سرزمینی مستندخیز است. حال اینکه مدیران در مهمترین رویداد فرهنگی و سینمایی کشور باید به این نوع سینما عمق ببخشند و خوشبختانه با انتخاب 22 فیلم خوب مستند و همچنین اختصاص سالنی ویژه برای نمایش فیلمها جایگاه مناسبی را برای این نوع سینما در جشنواره درنظر گرفته اند.
کارگردان فیلم مستند "ملخی غول شد" با اشاره به این که سینمای مستند در دنیا خریدار دارد، توضیح داد: امیدوارم توجه به سینمای مستند معطوف به همین جشنواره نباشد. تجربه نشان داده اگر توجه ویژه و حمایت درستی از سینمای مستند شود و سرمایه لازم برای تولید یک فیلم بلند داستانی را صرف تولید یک مستند هم بکنند قطعا میتوان بازار مناسبی برای آن پیدا کرد و اصولا سینمای مستند در دنیا خریدار دارد.
این منتقد سینما در ادامه درباره دلایل ساخت مستند "ملخی غول شد" گفت: موسسه کیهان و اطلاعات از گذشتههای دور از مهمترین بنگاه های اطلاع رسانی بودهاند و روزنامه کیهان در طول انقلاب در جهت اطلاع رسانی نقش مهمی داشته است.
وی با اشاره به اینکه کارکرد این موسسه اطلاع رسانی و خدماتی در دوره های مختلف حیاتش بارز بوده است، توضیح داد: روزنامه کیهان مانند دانشگاهی است که روزنامهنگار تربیت کرده است. زمانی که فضای روزنامه نگاری پس از دوم خرداد سال 76 باز شد این روزنامه کیهان بود که نیروهای آزموده خود را به این فضا هدیه کرد. از همین رو من به عنوان یک روزنامه نگار که سابقه کار در کیهان را هم داشته ام متوجه شدم که تمام ویژگی های مثبت این روزنامه در طول زمان مورد غفلت واقع شده است و بر خود لازم دانستم مستند "ملخی غول شد" را درباره این رسانه بسازم.
فهیم در تعریف این فیلم مستند گفت: "ملخی غول شد" به این نکته اشاره دارد که روزنامه کیهانی که با دو اتاق و یک ماشین تحریر کارش را شروع کرد چه فرایندی را از سر گذراند تا به عنوان غول مطبوعات و از جهت چاپخانه هم به قطب بزرگ خاورمیانه تبدیل شود.
وی در ادامه افزود: این مستند به بررسی این روزنامه از ابتدای شکل گیری تا پیروزی انقلاب اسلامی میپردازد اما نکته قابل توجه این است که ساختار بررسی این فیلم را با توجه به فنون روزنامهنگاری به خصوص شیوه های گزارش نویسی انتخاب کردم. به این معنا که یک گزارش از عناصر روزنامه نگاری چون "روتیتر"،"تیتر"،"زیر تیتر"، "متن گزارش" و "سو تیتر" برخوردار است و مستند "ملخی غول شد" هم بر همین ساختار استوار است.
این مستندساز متذکر شد: 10 هزار صفحه روزنامه کیهان را که بیانکننده روزهای مهم تاریخی بود، اسکن کردم که در این فیلم به نمایش درمیآید. برخی از این صفحات دربرگیرنده اتفاق هایی است که در اجتماع رخ داده و بحث سانسور و ریشههای شکلگیری انقلاب و همچنین لطمه هایی که سانسور به رژیم گذشته وارد کرده است، مطرح میکند.
فهیم درباره ساختار این مستند گفت: فرم کار از جهت ساختار به شکل سه روایت جلو می رود. بخش نخست از روایت مربوط به سناتور مصباح زاده موسس روزنامه کیهان است که صحبت های سناتور را به صورت جمع آوری شده آوردیم که مهدی فقیه با بازیای که ارائه می دهد کاراکتر مصباح زاده را بازسازی می کند.
وی در ادامه افزود: روایت دوم مربوط به افرادی است که به شکلی به این بنگاه خبری متصل بودند و دوست داشتند که درباره آن صحبت کنند و روایت پایانی هم مربوط به نقل اسناد حکومتی از طریق روزنامه کیهان است که هوشنگ توکلی گوینده این اسناد است.
فهیم همچنین متذکر شد: "ملخی غول شد" اطلاعات خوبی از حرفه خبر و روزنامه نگاری به مخاطب ارائه می کند و من امیدوارم این مستند در ایام جشنواره علاوه بر نمایش در خانه هنرمندان، نمایش ویژه ای در کاخ جشنواره که متعلق به اهالی رسانه است نیز داشته باشد و امیدوارم علیرضا رضاداد دبیر این دوره از جشنواره فیلم فجر مساعدتی داشته باشد تا این فیلم در سالن نمایش فیلم ویژه اهالی رسانه نیز دیده شود.
این مستندساز در پایان عنوان کرد: قرار است قسمت دوم این مستند را بسازم. در قسمت دوم نقش روزنامه کیهان در پس از انقلاب تا دوم خرداد و شکوفایی فضای روزنامه نگاری مورد بررسی قرار می گیرد.
معرفی فیلم: ملخی غول شد | |
مستند «ملخی غول شد» یک مستند تاریخی و ساخته محمدتقی فهیم است به مدت یک ساعت و بیست دقیقه که روز یکشنبه در سالن شماره 2 سینما فلسطین اکران شد. |
مستند ملخی غول شد ساخته محمدتقی فهیم و به گفته خود او: روایت تصویری از روزنامه کیهان از تاسیس آن در سال 1321 تا پیروزی انقلاب است. بعد از شهریور بیست نزدیک به 470 نشریه در کشور منتشر می شود که این موضوع نگرانی دربار و نیاز به نشریات مدافع را ایجاد می کند. از این روست که سال 1321 کیهان تاسیس می شود. مصباح زاده یک کمک200 هزارتومانی از شاه می گیرد تا خلا ارتباط روشنفکران آکادمیک با حکومت را به وسیله روزنامه ای جدید پر کند. عبدالرحمن فرامرزی هم امتیاز روزنامه آینده ایران را به مصباح زاده می دهد و کار کیهان آغاز می شود. کیهان از همان ابتدا مورد حمایت حکومت بوده و با وارد کردن امکانات جدید مثل چاپخانه های مدرن به ارتقای روز به روز آن کمک می کنند. با اینکه بنای مصباح زاده و فرامرزی حفظ حکومت بوده است با اینحال در مقطع نهضت نفت در حمایت از جبهه ملی هم کار می کردند به طوری که طبق گفته مصاحبه شوندگان در این مستند، ملیون کیهان را به اطلاعات ترجیح می دادند. کیهان بده بستان دایمی با کانون های قدرت داشته است. در تاسیس حزب رستاخیز کاملا با حزب همراهی می کند و تمام انتشارات رستاخیز به چاپخانه کیهان سپرده می شود. در سالهای ابتدایی دهه 40 کیهان به دلیل انتشار اخبار تحریف شده درباره پانزده خرداد اعتبار خود را تضعیف کرده و صراحتا به تبلیغ انقلاب سفید می پرداخت. مصباح زاده (مدیرمسئول کیهان) بعد از کودتای 28 مرداد سعی می کند کمونیست ستیزی کند اما در آستانه انقلاب عناصر توده ای را در روزنامه ارتقا می دهد و این به نظر محمدتقی فهیم (که مصاحبه هایی هم در مستند خود دارد) به سیاست شخصی مصباح زاده مربوط بوده است. به هر حال کیهان نیز مانند سایر روزنامه ها در آستانه انقلاب دچار فشار سانسور می شود و به نوعی تحصن معروف 64 روزه مطبوعات نیز از کیهان آغاز شده است. با شعله ور شدن آتش انقلاب مصباح زاده که معادل ارزش روزنامه را از بانک ها وام گرفته بود با فروش اموال و مایملک خود درست یک روز قبل از ورود امام خمینی (ره) از کشور خارج می شود. پس از انقلاب نیز کیهان به بنیاد مستضعفان واگذار و در سالهای بعد مستقیما زیر نظر ولی فقیه قرار گرفت. فهیم درباره مستند خود می گوید: مستند ما در غالب و فرم به شیوه و سبک گزارشی و ژورنالیستی تهیه و اجرا شده است. تمام نماها و راش ها در چارچوب صفحات کیهان لیات می شود و کار گرافیکی روی آن ها انجام می شود...نزدیک به هزار صفحه از آرشیو صفحات کیهان و 500 عکس تاریخی و ژورنالیستی مرتبط با روزنامه کیهان و دست اندرکاران آن در این مستند مورد استفاده قرار گرفته و دستمایه پژوهش شده است. محمدتقی فهیم درباره روایت مستند خود اضافه می کند: در این مستند با سه روایت مواجه هستیم. یک روایت از بازنشسته ها و متخصصین روزنامه کیهان، یک روایت از دانای کل بر اساس مدارک و اسناد سازماندهی شده و مهم، و روایت آخر توسط سناتور مصباح زاده که در زمان شاه نماینده مجلس بوده است. این سه روایت به صورت توامان اجرا می شود تا خود مخاطب درباره آن قضاوت کند. به گزارش رجانیوز این مستند به سفارش مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در چهارچوب طرح «100 سند مستند» ساخته شده و عوامل این مستند عبارتند از: «پژوهشگر و کارگردان: محمدتقی فهیم، تصویربردار: مصطفی شهرمیانی، تدوین: رامین ندافی، گرافیست فیلم و تیتراژ: مصطفی شهرمیانی، مشاور صدا: محمد حقیقی، مشاور تدوین: محمدرضا باباگلی، مدیر تولید: پریوش فهیم.» منبع : رجانیوز و عمار فیلم