یادداشت هوشنگ گلمکانی - عبور از خط قرمزها دلها را خنک و گیشه ها را آباد میکند

شوخی است اگر بخواهيم فروش بالای مرد عوضی را فقط حاصل فرمول قديمی و موفق «جابهجايی» و حالوهوای کمدی آن بدانيم. خسرو پذيرش (مخترع يک پودر جادويی لباسشويی) بر اثر حادثهای میميرد و مغزش در کاسه سر خسرو رييس کارخانه پودر لباسشويی که او هم بر اثر حادثهای دچار مرگ مغزی شده جای میگيرد. حالا اين خسرو/ داريوش با دو موقعيت و دو خانواده متفاوت روبهروست (از ياد نمیبريم که در همان سال، همين موضوع مشابه پيوند مغزی و موقعيت دوگانه زن تبديل به فيلم تلخ و عبوس ساغر شد که يک شکست مطلق بود). اين موقعيت دوگانه البته میتواند دستمايه لحظههای کمدی مختلفی در موارد گوناگون زندگی روزمره او بشود، اما مرکز ثقل شوخیهای ناشی از اين موقعيت دوگانه، برخورد خسرو/ داريوش با دو همسر است که برای نخستين بار، شوخیهايی با مايههای آشکار و پنهان جنسی را وارد سينمای ايران کرد. يکی از نشانههای زمانسنجی سازندگان فيلم اين بود که مرد عوضی را بدون نمايش در جشنواره فجر، مستقيم به اکران عمومی بردند. تا پيش از سال 76، نمايش فيلمها در جشنواره فجر، شرط راه يافتن به اکران عمومی بود، اما زندهياد سيفالله داد در مسند معاون امور سينمايی، اين شرط را لغو کرد. مرد عوضی میتوانست در جشنواره شانزدهم فجر نمايش داده شود، اما سازندگان فيلم به تجربه دريافته بودند که نمايش در جشنواره برای چنين فيلمهای خطشکنی اغلب باعث ايجاد فضای جنجالی و ملتهبی میشود که میتواند منجر به مانعی برای نمايش عمومی فيلم هم بشود؛ اين تجربهای بود که خود آنها با ديدار و آدمبرفی از سر گذرانده بودند. بنابر اين در آبان 77 مرد عوضی را بر پرده بردند و يادمان هست که در آن زمان، کسانی که معترضان بالقوه چنين فيلمهايی هستند، سرگرم ماجرای موسوم به «قتلهای زنجيرهای» و پيامدهای داغ آن بودند. در چنان شرايطی، مرد عوضی در حصاری امن و بیدردسر نمايش موفقی داشت و تقريبأ کسی معترضش نشد.
شوخیهای جنسی مرد عوضی در سينمای آن زمان بیسابقه بود. موضوع «مرد دوزنه» هنوز به اندازه سالهای بعد در سينما و تلويزيون رايج نبود؛ ضمن اين که مردان اين جور فيلمها، طبق قوانين موجود و برخلاف سينمای پيش از انقلاب، زن دوم زندگیشان را اگر نه به عقد رسمی با ثبت در شناسنامه، اما حتمأ به عقد شرعی درمیآورند و به قيد ورقهای (که بهندرت در فيلمها نشان داده میشود!)
بهاصطلاح او را صيغه میکنند.
در فيلمهای آقایهفترنگ که براساس سازش (1354) ساخته شده، و در پاتو زمين نذار (براساس رقاصه شهر، 1349) دقيقأ اين تفاوت ديده میشود که معشوقهها تبديل به همسر دوم شدهاند، البته نه به قصد تشکيل خانواده و همسرداری، بلکه برای هوسبازی يا پاسخ به احساسات عاشقانه. و قطعأ با مخفیکاری و پنهان از همسر اول. اين مشروعيت بخشيدن، مقداری از خاصيت ازلی/ ابدی ميوه ممنوع و جنبه Pleasureguiltyماجرا را زايل میکند اما در عوض مجوز نمايش به خطر نمیافتد. البته در سالهای اخير، برخی فيلمها (از جمله چهارشنبهسوری) اين قاعده را ناديده گرفتند و از آن عبور کردند، ولی دهدوازده سال پيش، با آن که تازه آغاز اين موج بود، مرد عوضی به دليل منطق داستانش شرط مشروعيت را توانست ناديده بگيرد.
خسرو/ داريوش، ناخواسته صاحب دو زن شده بود (هيچکدام هم بچه و بهاصطلاح عاميانه در اين قبيل موارد، «سرخر» نداشتند!)، خودش اصرار چندان آشکاری در حفظ اين وضعيت نداشت و ضمنأ از اين شرايط بدش هم نمیآمد. نمايی که خسرو/ داريوش، در حالتی مستأصل و در عين حال راضی و با لبخندی محو و موذيانه، روی صندلی عقب بين دو زن ساندويچ شده، از اين حيث گوياست. کشمکش زنها برای تصاحب او و با دست پسزدن و با پا پيشکشيدن های خسرو/ داريوش منجر به تعدادی شوخی شده بود که ديدن و شنيدنشان در سينماهای عمومی و همراه با ديگران، برای تماشاگر آن زمان تازگی داشت. معروفترينِ اين شوخیها تبديل شدن کلمه «پروژه» به اسم مستعار هر يک از زنها بود؛ هنگامی که مرد برای خلاص شدن از سماجتهای يکی از دو زن و ماندن پيش زن ديگر، میگفت در حال کار روی پروژه است.
در دهه 1360 به فيلمسازان توصيه میشد يک دختر و پسر جوان را تنها در اتاقی نشان ندهند و آنها معمولأ مکنونات قلبیشان را با نگاههای دزدکی و گذرا نشان میدادند. عليرضا خمسه در آپارتمان شماره 13 وقتی به خانه نامزدش رفت تا خبر خوشی به او بدهد، سر حوض و در حضور پدر دختر، هنگامی که داشت با هيجان حرف میزد، جملهای را رو به دختر، اين جوری شروع کرد: «قربونت برم...» و از اينجا سرش را رو به آسمان گرفت و جمله را اين جوری تمام کرد: «...خدا!» اينها ترفندهای آن زمان بود، به همين دليل وقتی اولين بار در هامون شنيده شد که مردی به زنی میگويد «دوستت دارم»، يک حادثه بود.
شرح اين تاريخچه کوتاه ابراز احساسات در سينمای ايران برای اين است که معلوم شود شوخیهايی که در سينمای يک کشور خيلی عادی تلقی میشود، چهگونه در تاريخ و جغرافيا و شرايطی ديگر میتواند فيلمها را به پُرفروشترينهای سال تبديل کند.
جدا از اين قضيه و لحن و قالب کمدی مرد عوضی، ديالوگهای گاه لودهوار فيلم و بازی پرويز پرستويی هم از جاذبههای آن بود. ديالوگهای فيلمهای سينمای ايران در دهه 60 بنا بر يک بخشنامه نانوشته اما جاری در فضا، خشک و عصاقورتداده بودند؛ حتی در فيلمهای کمدی هم از مرز خاصی نمیشد جلوتر رفت. آدمبرفی و مرد عوضی آن مرز را به مقدار قابل ملاحظهای جابهجا کردند. حرف زدن لاتی و لودگی در کلام، فضای رسمی ديالوگ گفتن و سخنوری (يک تابوی ديگر) را شکست و تبديل شد به يک جاذبه در سينما. حالا يک دهه است که اصلأ لودگی يکی از جاذبههای طلايی برای گيشه شده و جالب اين که جدا از لودگیهای روی پرده، شلختگی در ساخت و پرداخت هم يکی از شيوههای توليد فيلم پُرفروش شده است. به قول يکی از تهيهکنندگان، «هرچه الکیتر، پُرفروشتر»! پرويز پرستويی که استعداد قابل توجهی در ايفای اين گونه نقشها و اجرای اين جور ديالوگها را دارد، و پيش از آن در ليلی با من است و آدمبرفی هم آزمايش خوبی داده بود، از جمله عوامل فروش بالای مرد عوضی است. او همانقدر که در نقش حاجکاظمهای ارزشی تهريشدار با چشمان نمناک و پُردريغ جا افتاده، نقش آدمهای موذی دودوزهباز را هم خوب بازی میکند.
چند سال بعد، توکيو بدون توقف (1382) با شوخیهای آشکار و پنهان جنسیاش يک رکورد ديگر زد و پُرفروشترين فيلم سال شد. حالا که ديگر کمدیهای عامهپسند سينمای ايران پُر از اين شوخیهاست و اگر گذارتان به تماشاخانههايی افتاده باشد که نمايشهای کمدی عامهپسند به سبک «مکتب گلريز»(برابرنهادِ بهروزشده برای سبک «لالهزاری») بر صحنه میبرند و پُر از تماشاگر هيجانزده و راضی هستند، احتمال دارد از اين بابت چند شاخ بر کله مبارکتان سبز شود