فیلم خوب یعنی چی ؟ یا بهتره این جوری طرح موضوع کنیم که تماشاگر از فیلم خوب چه انتظاری دارد ؟ بی تردید پاسخ چنین سوالی هم متعدد و هم مطول است . یعنی به سلیقه تعداد همه تماشاگران یک فیلم قابل جمع است . اما یک جمعبندی موجز از برایند انتظار مخاطبان عام سینما این است که یک فیلم به آنها لذت ببخشد : بخنداند ، بگریاند ، به هیجان آورد وپس از خروج از سالن سینما تاثیر فکری – روحی فیلم تازه شروع شود و مدت ها او را درگیر عناصر فکورانه کند ، همین .
فیلم «تنهای تنهای تنها» ساخته «احسان عبدی پور» که این روزها برپرده سینماها در حال نمایش است ، درچارچوب تعریف فوق ، قابل ارزشیابی است . اثری که کشش و جذابیت اش فقط از موضوع و مضمون بالنده و تکان دهنده اش نشات نمی گیرد که تحقیقا ظرف خوش نقش ونگار آن وبه تعبیری فرم و ساختارش به دقت - مناسب مظروفش - طراحی و اجرا شده است .
همه چیز ابتدا به ساکن از فیلمنامه شروع می شود .قصه ای کامل و پرمایه با اجزایی مانند یک ایده نسبتا ناب ، موضوعی تازه و با طراوت ، مضمون و مفاهیمی به غایت مهم و قابل تعمیم به گستره جهان ، لحنی بومی و باشناسنامه ، قالب و رویکرد طنازانه و نزدیک به کمدی ، دارای زمان و مکان معین و شناخته ، شخصیت های صیقل خورده و ملموس و دیگر عناصری که لازمه یک فیلمنامه قدرتمند است مانند فرازوفرود و نقاط عطف به جا ، تعلیق و تاثیر حسی - عاطفی ، دیالوگ های جان دار و به اندازه و متمایز برای هر شخصیت (در این زمینه مثلا به یاد بیاورید گفتگوی رنجرو با مادرش ، آنجا که مادرنگران از کمونیست شدن پسر به دلیل دوستی با پسر روس ، از او می پرسد که «وقتی مردیم ما را کجا می برند» . رنجرو میگوید «نمی دونم . ولی تو رو می برند بهشت» ) و ... شک نکنید که اگر ابتدا این عناصر سنجیده و فکر شده به متن تبدیل نشده بود ، به سیاق اینکه از یک فیلمنامه ضعیف ، با وجود کارگردانی توانمند ، نمی توان انتظار اثری حتی متوسط داشت ، چه رسد به کاری قوی ، اکنون شاهد فیلمی قابل قبول نبودیم .
فیلم عبدی پور اولین کار با قصه ای درباره نوجوانان نیست و همچنین نخستین اثری راجع به دوستی کودکان با رنگ ، نژاد ، ملیت و طبقه متمایز هم نیست ، حتی آثار زیادی درباره فاصله طبقاتی ، استثمار و استعمار ، ترجیح همدلی بر همزبانی ، نفی جنگ و نهی سیاست بازی و ... ساخته شده است ، اما کمتر اثری از این میان توانسته نظر جملگی صاحب نظران را جلب کند . چرا ؟ آنچه فیلم «تنهای ...» را از اثار مشابه – حتی دو فیلم امیر نادری که در همین جغرافیا و حال و هوا ساخته شده بودند – منفک و برجسته می سازد رویکرد به اولویت بخشی به ارزش های انسانی ، هویت بومی ، اصالت ملی و بالاخره قیام برای ایثاری ماندنی در دل رویدادی جهانی و ویرانگراست .
مثلا به روند تغییر و تحول شخصیت اصلی ، یعنی عبدالکریم معروف به «رنجرو» توجه کنید : رنجرو در اوج فقر آرزوی دستیابی به آفتابه طلایی دارد که در صورت تحقق ، با فروش آن جهیزیه خواهرش را تامین خواهد کرد ، از سوی دیگر ، الگ دوست روسی او در آرزوی یک شب بخیر گفتن مادرش به سر می برد لذا رنجرو ازتحقق آرزوی خود به نفع دوستش کنار میکشد ، اما در پروسه روبه جلو ، همین رنجرو که برای رضایت دوستش از آرزوی خود عقب می نشیند ، حاضر می شود برای رساندن پیامش به سران کشورها در سازمان ملل مبنی بر اینکه «تحریم چیز بدی است» از دوستش در برابر ارمانی بزرگتر، یعنی نجات وطن ، بگذرد . حرکتی که او را به مرحله بالاتری از تحول سوق می دهد. تماشاگر با شکل گیری این زییایی شناسی ایثار در داستان و کنش آدم ها ، به شدت با شخصیت اصلی همذات پنداری کرده و درحالی که اشکش سرازیر شده به احساس متفاوتی از غرور ملی و مفاهیم دینی دست می یابد .
وقتی این همه تبدیل به سینمای ناب شده که در اجرا (فرم و ساختار) تلفیقی درخور از واقعیت و فانتزی صورت گرفته ، در عین اینکه، قصه گویی در نهایت سادگی و روانی پیش می رود . خصوصا که فضاسازی ها و طراحی صحنه و لباس در قاب بندی های «ساعد نیکذات» - مدیر فیلمبرداری - جلوه مضاعقی یافته است . بازی ها اما شگفتی سازند - به ویژه ایفاگران دو نقش اصلی توسط دو نوجوان ایرانی و ارمنستانی – اما حرف نهایی را کارگردان با دکوپاژهای علمی اش می زند . همه پلان – سکانس هایش دقیق محاسبه شده و به همین دلیل است که ریتم فیلم عینا زندگی مردم بوشهر را نمایش می دهد . وسواس در این زمینه چنان هارمونی از ضرباهنگ درونی و بیرونی به وجود آورده که بی تردید عامل مهمی در باورپذیری همه چیز است .
هوشمندی و خلاقیت عبدی پور (از مرحله نگارش متن تا اجرا) وقتی بروز و ظهوری موثر می یابد که شاهدیم اثرش در قالبی رئال – فانتزی نوسانی سنجیده دارد . لحن شوخ و شنگ و ایجاد موقعیت های کمیک نیز دیگر رویکردی است که فیلم را از افتادن به ورطه سردی ، خشکی و دلزدگی تماشاگر نجات داده است . مفاهیم و شعارهای سنگین و پرمغز سیاسی ، چنانچه در قالبی جدی دراماتیزه می شد ، نتیجه ای کلیشه ای و نخ نما به بار می آورد . قیاس مع الفارق است - اما به جا هم هست - اگر بگوییم که درام پرداز اسطوره و شهیر جهان (یعنی شکسپیر بزرگ) ، هر جا تراژدی اوج می گیرد ، بلاتفاصله دلقک را وارد ماجرا می کند تا تماشاگر در عین تغییر روحی ، فرصت هضم آن معانی عمیق و شگفت را داشته باشد . از همین رو لحن طنازانه فیلم - به رغم ایراد با لحجه بوشهری که برای برخی قابل فهم نیست - تماشاگر را به جنبه هایی از حالت سوق می دهد که در عین تاثر و گریه به خنده می افتد و یا برعکس در حالی که قهقهه سر داده اشک خود را بی خجالت از بغل دستی اش پاک می کند . به این جمله کنایه آمیز پرمعنا دقت کنید : «رییس جمهور اگر تا آخر نامه مرا گوش کند ، دیگر رییس جمهور نمی شود» .
سینما هنری تصویری و ابژکتیو است . قواعد می گوید که بقیه عناصر و عوامل باید در خدمت تصویر باشد نه غالب بر آن ، لذا صدور بیانیه و خطابه در فیلم همواره از نقاط ضعف یک اثر محسوب می شود ، اما به همین نسبت هم می تواند مواردی چنانچه در اثر رسوب کند قابل توجیه باشد و حتی فراتر، جزو فرم کاربه حساب آید تا یاری دهنده انتقال بهتر معانی شود . نامه ای که در پایان توسط رنجرو خطاب به وجدان های خفته کرسی نشینان سیاست جهانی خوانده می شود از جمله مواردی است که در ساختار اثر خوب می نشیند و بیرون نمی زند ، برای همین است که در این فصل از قصه ، تماشاگر به این حس ودرک از مسایل دست می یابد که رنجرو حرف او را می زند و نماینده برحق او در مواجه با اقلیتی از نیروهای دنیا است که بدون توجه به قربانی شدن شان تصمیم های یک طرفه و ظالمانه می گیرند . دستاورد ناشی از فرمان جنگ طلبان و زورمندان بی منطق ، قربانی شدن کودکان و خانواده ها هستند ، معصومانی که بی دخالت در اوامر یکجانبه کنگره ای ها و سازمان مللی ها تحت فشارهای متعدد و متنوع جان می دهند یا رنج دوران را بردوش حمل می کنند . روایت قصه ای پیرامون این واقعیت ، تنها با وجود کاراکترهای کودک و نوجوان و خانواده ها تاثیرگذار از کار در می آمد ، در «تنهای ...» رنجرو و الگ با دو رنگ پوست متمایز ، دو ملیت جدا ، دو جثه متفاوت و بی فهم از زبان یکدیگر ، رنج دردی مشترک را بر دوش دارند ،همچنان که مادرانشان نیز در بستری از فقر (بدون پلشت نمایی های رایج در این دست از فیلم ها) و مشکلات ایجاد شده – و ترس از جنگ احتمالی – توسط کانون های تصمیم گیرنده بیرونی ، زندگی فرساینده ای را سپری می کنند ، در این هنگامه است که قیام رنجرو برای سفر به آنسوی آب ها و چالش مدعیان حقوق بشر و دموکراسی خواهان شامپاین بدست ، مابه ازای بیرونی پیدا می کند و همذات پنداری تماشاگر را در پی دارد . به یاد بیاورید سکانس جذاب و تکان دهنده بدرقه دوستان رنجرو را که بی شعار و ادا و اطوار گزاره ها و ارجاعاتی را به ذهن متبادر می کند که کمتر از حماسه های میدانی تاریخی نیست . این فصل عصاره پیام درام را جمعبندی می کند ، حرکتی امید آفرین شکل می گیرد که نباید نشست و تماشا کرد ، برای همین است که تماشاگر بغض کرده اما به غرور رسیده و هیجان زده در ناخود آگاهش فریاد می زند : «آهای عبدالکریم ! یعنی وجدان سازمان مللی ها تکان خواهد خورد ؟» .
بعد التحریر:
1 – در یادداشت فوق اگر به جنبه هایی از فیلم که با کم و کاست های روایی – شخصیت پردازی (خصوصا کم توجهی به جزییات ادم ها) پرداخته نشده است ، نه از بابت این است که کار اول یک فیلمساز را نباید بی رحمانه تحلیل کرد ، که برعکس فقط به خود اثر توجه شده است . دست بالای قوت های فیلم ، خود عامل دفاع تمام قد از آن است .
2 – اکران عمومی فیلم فرصتی است تا تماشاگران نکته سنج و سینمادوست در عین اینکه ازآن لذت خواهند برد به این قضاوت بنشینند که آیا عدم انتخاب این فیلم برای نمایندگی ایران در مراسم اسکار ، یک کج سلیقگی آشکار نبوده است ؟ اینکه فیلمی دیگر دارای همه قواعد مورد پذیرش آکادمی نشینان و ظرفیت های جهانی بوده است ایا توجیه کننده این رویکرد است که فیلمی تا این اندازه بومی اما با مفهوم مبتلابه جهان (حتی اگر مجسمه نگیرد که فیلم معرفی شده هم بعید است بگیرد) از معرفی نمایندگی ایران محروم شود ؟
منبع : فارس