جريانشناسي نقد فيلم در گفت‌وگو با محمدتقي فهيم

 علي برزگر پيشوا

محمدتقي فهيم، منتقد فيلم و نايب‎رييس اسبق انجمن نويسندگان و منتقدان سينما، از پيشكسوتان عرصه مطبوعات است. اوتحقيقاتي را درباره تاريخ سينماي ايران انجام داده كه در آينده در قالب يك كتاب منتشر خواهد شد. درباره جريان‌شناسي نقد فيلم در ايران، ريشه‌هاي آن، نسبتش با تاريخ سينما در كشورمان، وضعيت كنوني و آينده آن با او گفت‌وگو كرده‌ايم.



آيا نقد و نقدنويسي را در دوره‌های قبل از انقلاب، يك فرآيند جريان‌ساز به‌شمار مي‌آوريد؟

نقد فيلم و نوشتن درباره سينما في‌نفسه از خود سينماي آن دوران جدا نيست. وقتي صحبت از «جريان» مي‌كنيم، يعني روندي از فعاليت نوشتاري كه باعث تغيير كيفي در بدنه سينما شده باشد. با اين توصيف، نمي‌توان نقدنويسي در سينماي قبل از انقلاب را يك جريان پويا و مؤثر به‌حساب آورد. همان‌طور كه اساسا در خود سينماي قديم، بدون جريان فيلم‌هاي مبتذل چيز ديگري كه باعث تغيير ماهوي در توليد آثار شود به چشم نمي‌خورد، حتي از آن‎چه تحت‌عنوان جريان موج نو ياد مي‌شود، يك تحليل غلط و فاقد نشانه‌هاي يك جريان سينمايي تحول‌آفرين است. بلكه فقط در حد توليد تعدادي اثر بديع در تقابل با جريان ابتذال بود. از آن‌جا كه بحث ما جريان‌شناسي سينما نيست، لذا به نقد مي‌پردازيم. بنابراين نقادي در گذشته را حتي بايد عقب‌تر از خود سينما بدانيم. چراكه اگر جريان فيلم‌هاي مبتذل گذشته را وامدار سينماي هاليوود و باليوود و ... بدانيم، نقدنويسي اساسا با ترجمه و آموزه‌هاي غربي توسط چند تحصيل‌كرده در فرنگ متولد شده است.

يعني نقد هم‌زمان با ترجمه در سينمای ايران رونق گرفته است؟

نه به اين دقت، بلكه در سال‌هاي اوليه تولد سينما و سال‌هاي حكومت رضاشاه كه با عنوان دوره اول توصيف و دوره‌بندي شده است، چيزي تحت عنوان نقد نداشتيم، بلكه معرفي فيلم‌هايي بود كه به وسيله روزنامه‌نگاران وقت در مطبوعات به‌منظور ترغيب تماشاگران درج مي‌شد و در آن‌ها بعضا گريزي هم به وضع نمايش و سالن و از اين قبيل مسائل زده مي‌شد. اما نقد با مفهوم عام قابل شناسايي ما كه وانمايي ايده و قصه و فراز و فرودهاي اثر و ضعف و قوت‌هاي ساختار و محتواي آن مي‌شود، پس از نضج‌گيري سينما در دوره دوم پس از جنگ جهاني و رونق گرفتن سينما توسط كساني از قبيل دكتر اسماعيل كوشان - به‌خصوص پس از كودتاي ٢٨ مرداد- است.

خودسينما در چه مقطعي رونق گرفت؟

سينماي مبتذل گذشته در دهه ٣٠ رونق مضاعفي مي‌گيرد و از آن‌جا كه سود‌آور مي‌شود، سرمايه‌گذاران حتي نا‌آشنا و كم اطلاع از سينما هم وارد حوزه توليد و سالن‌داري مي‌شوند. لذا به موازات اين رونق، نقدنويسي هم به‌تدريج خودنمايي مي‌كند. اما از آن‌جا كه در اين حوزه نياز به سواد و اطلاعات و ضرورت نويسندگي است، ديگر هر فيلم‌ساز بي‌سوادي نمي‌تواند قلم به دست بگيرد. پس الزاما آدم‎هايي از بدنه جريانات روشنفكري و شبه‎روشنفكري وارد اين عرصه مي‌شوند كه اكثريت قريب به اتفاق، درس‎خوانده‌هاي غرب و مسلط به زبان هستند و چون اينان قبل از اين‌كه دغدغه‌هاي اين جايي داشته باشند، شيفته فرهنگ و هنر و جامعه غرب بودند، نوشته‌هاي‌شان به جاي منشأگيري از داخل، از الگوهاي غربي پيروي مي‌كرد. بنابراين نقدنويسي در ايران مانند بسياري از پديده‌های وارداتي، بيمار متولد شد و به راهش ادامه داد.

رابطه گروه نويسندگان سينمايي موردنظر با سينماي متفاوت چگونه بود و از چه منشأهاي فكري سرچشمه مي‌گرفت؟

سينماي متفاوت ايران در اواسط دهه ٤٠ به بعد به‎وسيله درس‌خوانده‌هاي غرب و در سايه سياست‌هاي فرهنگي دربار براي ارائه پز دموكراتيك و كسب پرستيژ جهاني كليد خورد. بخش نقدنويسي هم تابع همين پديده، براي خود دست و پايي زد. اما تا حد همان چند فيلم متفاوت پيش رفت و بيش از اين نتوانست مؤثر واقع شود. چنان‌كه در بحران اوايل دهه ٥٠ تا انقلاب، كه سينماي ايران در برابر ورود فيلم‌هاي خارجي كارش به انحطاط و شكست كامل كشيد. تا آن‌جا كه در سال 1354 از نزديك ٨٠٠ فيلم داراي پروانه نمايش، كمتر از ٦٠ عنوان ايراني بود كه بيشتر از ٥٠ عنوان آن‌ها به لحاظ فضاهاي غيراخلاقي، گوي سبقت را از نمونه‌هاي خارجي ربودند. روندي كه منجر به توليد فيلم نيمه پورنوي «در امتداد شب» شد و عجيب اين كه به وسيله گروهي منسوب به جبهه روشنفكري كه در رأس‌شان پرويز صياد قرار داشت، توليد شد.

منظور اين است كه جريان نقد هم به‌طور سازماندهي شده به سوي اهداف موردنظر كارگزاران رژيم پهلوي هدايت مي‌شد؟

بله. در اواخر سال ٤٧ سميناري با مديريت فريدون هويدا برگزار شد كه اهم مباحث و اهداف آن در قالب آسيب‌شناسي سينما و چگونگي ارتقاي سطح كيفي فيلم‌ها و حمايت از فيلم‌سازان متفاوت در ايران بود و براي اين سمينار، گروهي دعوت شدند كه منتقدان معروف وقت هم در آن شركت داشتند كه درادامه شكل‌گيري سينماي موسوم به روشنفكري مؤثر بود. ضمن اين‌كه مشابه همين سمينار در هتل هيلتون برگزار شد كه زيرنظر هژير داريوش. در واقع فريدون هويدا در سينما، رضا قطبي در تلويزيون ملي و فيروز شيروانلو در كانون پرورش فكري به‌صورت هدايت شده فيلم‌هاي به اصطلاح روشنفكرانه را توصيه مي‌كردند.

گرايش غالب در ميان منتقدان پس از انقلاب به لحاظ فرهنگي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ چه سمت و سويي دارند؟

ما در دوره‌اي از انجمن منتقدان بيش از پيش واقف به واقعيت دردناكي شديم كه اساسا بدنه منتقدان سينما چندان به اهداف فرهنگي كنوني نزديك نيستند. حتي وقتي مي‌خواستيم ليستي از هم‎فكران براي مركزي تهيه كنيم، به مقدار كمتر از انگشتان دست رسيديم. دوره‌اي كه ما در انجمن منتقدان بوديم، تلاش‌هاي زيادي كرديم كه به برخي دلسوزان انقلاب، اهميت تربيت منتقد را بقبولانيم و برنامه‌هايي داشتيم كه حمايت نشديم. البته اين مشكل در كليت رسانه‌هاي ما حاكم است. چنان‌كه به‎جز افراد و كادرهايي كه از حوزه‌هاي ديگر، به بدنه رسانه‌ها ترزيق شده‌اند، بقيه عناصر فعال همواره خود به خودي رشد كرده و جلو آمده‌اند. كادرهاي سياسي فعال در مطبوعات هم كه چنان درگير روزمرگي بوده‌اند كه وقتي براي برنامه‌ريزي و تربيت نيرو نداشته‌اند. بنابراین جریان نقد غیرهمراه تا آنجا از کمبود منتقد انقلابی و وجود مدیران مرعوب بهره برد که مؤثرترین مطالب ویژه‌نامه‌های تخصصی نهادهای وابسته به معاونت را می‌نوشت و در تحلیل‌هایشان سینمای قبل از انقلاب را دموکراتیک معرفی می‌کرد.

نقش انجمن منتقدان را در رشد كمي و كيفي نويسندگان سينمايي و منتقدان فيلم چقدر مي‌دانيد؟

انجمن منتقدان وظيفه اصلي‌اش صنفي و يكي از صنوف خانه سينماست كه بالطبع با فراز و فرودهاي سياسي جاري بر خانه حركت مي‌كند و پايگاه محكم توده‌اي ندارد. الان اگر امتياز كارت جشنواره فجر را از انجمن منتقدان بگيرند، خواهيد ديد كه اعضاي ثابتي براي آن باقي نخواهد ماند. پايگاه اين انجمن در بين منتقدان جدي، ضعيف و از همين رو مانند خود خانه سينما كه وابسته به شريان مالي دولت است، نمي‌تواند مستقل از سياست‌هاي كلي خانه حركت كند. لذا بافت و ساختار انجمن، قدرت مانور آن را به‌صورت مستقل مي‌گيرد. الان اگر سعيد مستغاثي، كيوان كثيريان و دوستان‌شان تحركاتي مثبت به خرج مي‌دهند، ناشي از دغدغه‌هاي فردي آنان است، نه اين‌كه ساختار خانه سينما و انجمن منتقدان آن‌ها را در اين مسير قرار داده باشد. خانه سينما همواره ‌بايد تابع معاونت‌هاي سينمايي باشد. حال ممكن است در دوره‌اي مانند مديريت سيف‌ا... داد با اهداف مورد نظر مهاجراني همراه مطلق باشد. چون مهاجراني حساب ويژه‌اي روي خانه سينما باز كرده بود. تا حدي كه شخصا به خانه مي‌آمد تا شاگردان قديم خود را در مسير جذب دوستان جديد قرار دهد. لذا خانه سینما فعال و پرتحرك بود. اما در دوره‌اي ديگر مثلا دوره آقاي جعفري جلوه پس از كشمكش‌هايي بالاخره خانه سینما كوتاه آمد و يا الان كه هنوز منازعات ادامه دارد. ولي در هر حال معاونت سينمايي حق خود مي‌داند تشكيلاتي را كه هزينه مي‌كند، عليه‌اش زاويه‌اي ايجاد نكند و انجمن منتقدان هم از اين قاعده حاكم منفك نيست. اما نكته مغفول اين است كه همواره معاونت‌ها نگاهي كوتاه مدت در تعامل با انجمن داشته‌اند. در حالی‌كه انجمن منتقدان به‌طور بالقوه مي‌تواند مركزي براي تربيت كادرهاي جديد منتقد باشد. اما به دليل همين نگاه كوتاه‎مدت نهايت تلاش مديران همراه كردن خانه و انجمن است. لذا گامي استراتژيك برداشته نمي‌شود.

اكنون چه؟ آيا منتقدان و نويسندگان سينمايي جايگاه درخور توجهي دارند؟

با توجه به تكثر رسانه‌ها، نقش كمي منتقدان و خبرنگاران سينمايي، بيش از پيش است. به دليل عدم درك درست مدیران از نقش سينمايي‌نويسان بر سينماي كشور، نديده گرفته مي‌شوند و يا سرمايه‌گذاري لازم براي ارتقاي سطح دانش آنان صورت نمي‌گيرد. اساسا رسانه‌هاي ما از درك اين موضوع محروم هستند. مثلا وزيری مانند صفار‎هرندي كه خودش رسانه‌اي، مقتدر و متعهد و يكي از چند مدير جريان‌ساز رسانه‌هاي ما بود، ديديم كه در دوره صدارتش با اين دليل كه بايد با همين نيروها كار كرد و نگرش مديريت سينمايي‌اش كه معتقد بود بايد با تانك غنيمتي جنگيد، بخش رسانه‌اي سينما را نديده گرفتند و به ساماندهي آن نپرداختند. در حالی‌كه معتقدم مديريت سينمايي بايد براي بخش رسانه‌اي سينما وزني همسنگ خود سينما قائل باشد.

برخي معتقدند كه نقد فيلم در كشور، نسبت به گذشته تنزل پيدا كرده، اما شما در جاهايي نظر ديگري داده‌ايد. آيا همچنان معتقديد كه نقد فيلم در كشورمان رشد كرده است؟

معتقدم جريان نقد فيلم در كشورمان رشد قابل توجهي كرده است؛ هم كمي و هم كيفي. همچنان‌كه سينماي قبل از انقلاب با سينماي فعلي قابل مقايسه نيست و از زمين تا آسمان تفاوت دارند. نقد هم‌چنين وضعي دارد. الان جوان‌هايي در اين بخش وارد شده‌اند كه هر كدام‌شان در حد همه منتقدان قديمي هستند. لذا آن‌چه تخريب مي‌شود توسط منتقدان پس از انقلاب نيست. وقتي مهم‌ترين تاريخ‌هاي سينماي ايران، بيگانه با انديشه‌هاي انقلاب است، وقتي مهم‌ترين رسانه‌هاي ايده‌پرداز در دست ديگران است، و خيلي موارد ديگر، جايي براي منتقداني كه خوش‎قلم هستند و صاحب اطلاعات عمومي و سينمايي‌اند، نمي‌ماند. اين منتقدان براي حضور در جمعي مهم متأسفانه بايد جواز معنوي از قديمي‌ها داشته باشند و براي اين‌كه ديده شوند، بايد زيرمجموعه جريانات شبه‎روشنفكري واقع شوند تا پسنديده شوند. شما فقط همين مسئله را در نظر بگيريد كه هنوز اگر دانشجويي بخواهد درباره سينما پايان‌نامه‌اي بنويسد، بايد از منابعي استفاده كند كه توسط«ديگران» نوشته شده است. منابعي كه شيخ‌فضل‌ا... و ديگر روحانيون را ضد سينما معرفي مي‌كنند، نه ضد ابتذال، و امثالهم. متأسفانه ما هنوز يك مجله تخصصي سينمايي با رويكرد ديني - انقلابي نداريم و بسياري هنوزهاي ديگر. طبيعي است كه با اين وضعيت منتقدهاي جوان و جريان نقد پس از انقلاب پالايش نشده تا در راستاي فرهنگ انقلاب متشكل و ديده شود.

مديريت سينمايي كنوني را در بخش رسانه و نقد فيلم چگونه مي‌بينيد؟

شايد نشود همه حرف‌ها را گفت. اما به اعتقاد من آقاي شمقدري و دوستانش علي‌رغم آشنايي با حوزه رسانه و درك و فهم، نياز به رسانه‌اي قدرتمند در زمينه جريان‌سازي سينماي بومي ايران دارند. اما در عمل فعلا گرفتار كارهاي روتين هستند. به‎عبارتي روشن، شاهديم كه تيم آقاي شمقدري اقداماتي مي‌كند، اما بازتاب آن در ميان رسانه‌ها و منتقدان معکوس جلوه می‌کند. سه سال مأموريت ايشان وقت زيادي نيست. راه‌اندازي فلان سايت و حمايت از فلان خبرگزاري اصلا اهداف استراتژيك را دنبال نمي‌كند. حتي همان‌ها هم دچار انفعال در برابر جريان موجود هستند. نمي‌دانم بالاخره كدام مديريت سينمايي مي‌خواهد حامي تاريخ‌نويسي سينماي انقلاب باشد؟ كدام مديريت مي‌خواهد باني يك اتفاق مهم در بخش رسانه و نشر مجله‌هاي تخصصي منطبق با فرهنگ و آموزه‌هاي انقلاب باشد؟ اصلاح‌طلبان با اين‌كه نياز نداشتند و اساسا سينما و رسانه با توجه به نيروهاي فعال در آن‌ها، هماني بودند كه آن‌ها مي‌خواستند، با اين وجود عملكرد فعالي در بدنه سينماي مكتوب و منتقدان داشتند. چنانکه لشکری همراه را روانه بدنه مطبوعات کردند که یا برخی از آنان کوچ کردند یا در انزوا فعالند و منتظر فرصت تا تریبون شوند

منبع هفته نامه پنجره